سونگمین
#سونگمین
#درخواستی
#سه_پارتی
پارت⅔
-به کاری که انجام دادی ولی گردنش نمیگیری! این همه انکار برای چیه؟
چی میگی؟
-شب بخیر
اینو گفت و روش رو ازت گرفت....
سونگمین!
فایده ای نداشت برنمیگشت سمتت....
با بغض لب زدی....
دیگه نمیشناسمت.....
قطره اشکی روی گونهات لغتید و سر خورد پایین....
بالشتت رو برداشتی و رفتی طبقه پایین رو کاناپه خوابیدی...
صبح که بیدار شدی سونگمین خونه نبود...
بدن دردت کمتر شده بود ولی بازم درد بدی بود......
صدای گوشیت توجهت رو جلب کرد....
☆پیام☆
&زنداداش سلام صبح بخیر
چان بود....
اوه بنگچانشی سلام صبح بخیر
&میشه بیای کمپانی، در مورد یه چیزی باید باهات صحبت کنم....
درمورد چی؟
&سونگمین
همین الان میام....
&میبینمت
میبینمت
زود حاضر شدی و گوشی کیف و سوویچ ماشینت رو برداشتی...
سوار شدی و به سمت کمپانی روندی....
سعی کردی تو چشم نباشی و رفتی اتاق پرو لباس که تقریبا متروکه بود....
&زنداداش سلام
سلام چیشده
&این عکسا رو تو اتاقش پیدا کردم...زنداداش بگو اینکارو نکردی؟
چی میگی؟ تو و سونگمین یه حرمی میزنین دارین منو متهم میکنین! به چی؟
عکسا رو ازش گرفتی و نگاه کردی....
خوب فتوشاپ شده بود....
عکس تو و یه مرد بود.....
چان باور کن فتوشاپه!!!!
&باشه زنداداش من باور میکنم....ولی سونگمین.....
باید چیکار کنم؟
&من یه متخصص توی فتوشاپ میشناسم، توی حرفه خودش بهترینه، ازش کمک میخوام
ممنونم
&زنداداش باید بری
آره باید برم، ممنون از کمکت
&خبرت میکنم
باشه ممنون
&خواهش میکنم
از اتاق پرو زدی بیرون و رفتی سمت ماشینت....
اعصابت بیش از حد خورد بود....
مدونستی کار کیه...
مادرت، خواهرت کوچیکترت سونگمین رو دوست داشت از وقتی فهمید تقریبا دوساله باهم تو رابطه این همه چی رو گذاشت کف دست مامانت و اونم نمیخواست به ازدواجت رضایت بده.....اما پدرت تونست رضایتش رو جلب کنه....
سرعتت خیلی زیاد بود، انگار داشتی حرصت رو سر ماشین خالی میکردی....
☆سه روز بعد☆
دیگه باهاش حرف نمیزدی، که پیامی به شمارت اومد....
&زنداداش نتیجه ارزیابی عکس اومده، معلوم شد فتوشاپه! من به سونگمین میگم تو فقط منتظر عذرخواهی باش
ممنون چان نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم....داری زندگیمو نجات میدی!
&پس یکی طلب من
اونکه حتما، تو مسائل عشقی کمک خواستی روم حساب کن جبران میکنم
&باشه فعلا
فعلا
ساعت ۵ بود....
دوساعت مونده به رسیدن سونگمین....
رفتی سمت آشپز خونه....
دوکبوکی، مندو، نودل، کیمچی، کیمباب سوشی، سوپ جلبک و همه نوع مخلفات درست کردی.....
همش تقریبا یه ساغت و نیم وقتت رو گرفت.....
یه لباس بهتر پوشیدی و غذا ها رو چیندی روی میز....
صدای باز شدن در اومد....
#درخواستی
#سه_پارتی
پارت⅔
-به کاری که انجام دادی ولی گردنش نمیگیری! این همه انکار برای چیه؟
چی میگی؟
-شب بخیر
اینو گفت و روش رو ازت گرفت....
سونگمین!
فایده ای نداشت برنمیگشت سمتت....
با بغض لب زدی....
دیگه نمیشناسمت.....
قطره اشکی روی گونهات لغتید و سر خورد پایین....
بالشتت رو برداشتی و رفتی طبقه پایین رو کاناپه خوابیدی...
صبح که بیدار شدی سونگمین خونه نبود...
بدن دردت کمتر شده بود ولی بازم درد بدی بود......
صدای گوشیت توجهت رو جلب کرد....
☆پیام☆
&زنداداش سلام صبح بخیر
چان بود....
اوه بنگچانشی سلام صبح بخیر
&میشه بیای کمپانی، در مورد یه چیزی باید باهات صحبت کنم....
درمورد چی؟
&سونگمین
همین الان میام....
&میبینمت
میبینمت
زود حاضر شدی و گوشی کیف و سوویچ ماشینت رو برداشتی...
سوار شدی و به سمت کمپانی روندی....
سعی کردی تو چشم نباشی و رفتی اتاق پرو لباس که تقریبا متروکه بود....
&زنداداش سلام
سلام چیشده
&این عکسا رو تو اتاقش پیدا کردم...زنداداش بگو اینکارو نکردی؟
چی میگی؟ تو و سونگمین یه حرمی میزنین دارین منو متهم میکنین! به چی؟
عکسا رو ازش گرفتی و نگاه کردی....
خوب فتوشاپ شده بود....
عکس تو و یه مرد بود.....
چان باور کن فتوشاپه!!!!
&باشه زنداداش من باور میکنم....ولی سونگمین.....
باید چیکار کنم؟
&من یه متخصص توی فتوشاپ میشناسم، توی حرفه خودش بهترینه، ازش کمک میخوام
ممنونم
&زنداداش باید بری
آره باید برم، ممنون از کمکت
&خبرت میکنم
باشه ممنون
&خواهش میکنم
از اتاق پرو زدی بیرون و رفتی سمت ماشینت....
اعصابت بیش از حد خورد بود....
مدونستی کار کیه...
مادرت، خواهرت کوچیکترت سونگمین رو دوست داشت از وقتی فهمید تقریبا دوساله باهم تو رابطه این همه چی رو گذاشت کف دست مامانت و اونم نمیخواست به ازدواجت رضایت بده.....اما پدرت تونست رضایتش رو جلب کنه....
سرعتت خیلی زیاد بود، انگار داشتی حرصت رو سر ماشین خالی میکردی....
☆سه روز بعد☆
دیگه باهاش حرف نمیزدی، که پیامی به شمارت اومد....
&زنداداش نتیجه ارزیابی عکس اومده، معلوم شد فتوشاپه! من به سونگمین میگم تو فقط منتظر عذرخواهی باش
ممنون چان نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم....داری زندگیمو نجات میدی!
&پس یکی طلب من
اونکه حتما، تو مسائل عشقی کمک خواستی روم حساب کن جبران میکنم
&باشه فعلا
فعلا
ساعت ۵ بود....
دوساعت مونده به رسیدن سونگمین....
رفتی سمت آشپز خونه....
دوکبوکی، مندو، نودل، کیمچی، کیمباب سوشی، سوپ جلبک و همه نوع مخلفات درست کردی.....
همش تقریبا یه ساغت و نیم وقتت رو گرفت.....
یه لباس بهتر پوشیدی و غذا ها رو چیندی روی میز....
صدای باز شدن در اومد....
- ۳.۱k
- ۳۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط