فیک کوک ( امید عشق ) پارت ۱۲
از زبان ا/ت :
وقتی جونگ کوک این حرف رو زد شوکه شدم ولی منم بدم نمیومد که ببوسمش ( باید از خداتم باشه 😂)
برای همین گفتم : با..ش..باشه
وقتی اینو گفتم اصلا شوکه نشد و کم کم سرشو آورد نزدیک صورتم داشت لبشو به لبام نزدیک میکر که من صورتشو گرفتم و آوردم سمت خودم و یک بوس کمتر از ۱ ثانیه روی لباش گذاشتم و از خودم جداش کردم
گفت : بوس طولانیت این بود ؟!
گفتم : من هیچوقت نگفتم ی بوس طولانی بهت میدم
گفت : ههه ( نیشخند )
یک دفعه خیلی سریع لباشو گذاشت روی لبام و ایندفعه خیلی تند مک میزد و منم باهاش همکاری میکردم بعد از ۳ دقیقه بوسیدن ازم جداشد مطمئن بودم که لبام کبود شده بودن جونگ کوک خیلی معمولی بهم گفت : به این میگن بوس طولانی
لبام درد میکردن نه درد نمی کردن میسوختن
گفتم : لبام میسوزن
معلوم بود یکم نگرانه و گفت: همینجا بشین میرم یکم یخ بیارم
گفتم : باشه بعد چند ثانیه برگشت و اومد روبه روم روی تخت نشست و یخ رو گذاشت روی لبام وقتی برای اولین بار یخ هارو گذاشت لبام یک سوزش خیلی بدی پیدا کردن همین باعث شد با اینکه دست خودم نبود با صدای کمی بلند گفتم : آاااییی درد میکنه
جونگ کوک شنید و گفت : یعنی تحملت انقدر کمه ! من فکر کردم میتونی امشب تحمل کنی ولی این باعث نمیشه که امشب باهات کاری نکنم
یکم ترسیدم و بلند داد زدم : چیییی؟ امشب چی ؟
جونگ کوک گوشاشو گرفت و گفت : آروم . چرا داد میزنی ؟! آره امشب
آروم گفتم : ولی ...ولی من ..من هنوز آمادگیشو ندارم
گفت : تو دوساله پیش هم همینو میگفتی ولی میدونم که آماده ای......
____________________________________________
مرسی که خوندی و حمایتم میکنی 🥺🥺🥺🥺💜💜💜🤳🤳😘😘💓💓🙋😨
وقتی جونگ کوک این حرف رو زد شوکه شدم ولی منم بدم نمیومد که ببوسمش ( باید از خداتم باشه 😂)
برای همین گفتم : با..ش..باشه
وقتی اینو گفتم اصلا شوکه نشد و کم کم سرشو آورد نزدیک صورتم داشت لبشو به لبام نزدیک میکر که من صورتشو گرفتم و آوردم سمت خودم و یک بوس کمتر از ۱ ثانیه روی لباش گذاشتم و از خودم جداش کردم
گفت : بوس طولانیت این بود ؟!
گفتم : من هیچوقت نگفتم ی بوس طولانی بهت میدم
گفت : ههه ( نیشخند )
یک دفعه خیلی سریع لباشو گذاشت روی لبام و ایندفعه خیلی تند مک میزد و منم باهاش همکاری میکردم بعد از ۳ دقیقه بوسیدن ازم جداشد مطمئن بودم که لبام کبود شده بودن جونگ کوک خیلی معمولی بهم گفت : به این میگن بوس طولانی
لبام درد میکردن نه درد نمی کردن میسوختن
گفتم : لبام میسوزن
معلوم بود یکم نگرانه و گفت: همینجا بشین میرم یکم یخ بیارم
گفتم : باشه بعد چند ثانیه برگشت و اومد روبه روم روی تخت نشست و یخ رو گذاشت روی لبام وقتی برای اولین بار یخ هارو گذاشت لبام یک سوزش خیلی بدی پیدا کردن همین باعث شد با اینکه دست خودم نبود با صدای کمی بلند گفتم : آاااییی درد میکنه
جونگ کوک شنید و گفت : یعنی تحملت انقدر کمه ! من فکر کردم میتونی امشب تحمل کنی ولی این باعث نمیشه که امشب باهات کاری نکنم
یکم ترسیدم و بلند داد زدم : چیییی؟ امشب چی ؟
جونگ کوک گوشاشو گرفت و گفت : آروم . چرا داد میزنی ؟! آره امشب
آروم گفتم : ولی ...ولی من ..من هنوز آمادگیشو ندارم
گفت : تو دوساله پیش هم همینو میگفتی ولی میدونم که آماده ای......
____________________________________________
مرسی که خوندی و حمایتم میکنی 🥺🥺🥺🥺💜💜💜🤳🤳😘😘💓💓🙋😨
۳.۴k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.