فیک کوک ( امید عشق ) پارت ۱۳
از زبان ا/ت :
شب شد من خیلی میترسیدم یعنی ..یعنی واقعا میخواد کاری باهام بکنه ؟!
شوکه شده بودم ولی خدارو شکر جونگ کوک خونه نبود و یکم از ترسم کم میکرد روی مبل نشسته بودم و تلویزیون میدیدم که یکدفعه در باز شد بله جونگ کوک بود دیگه تمام تنم مور مور شده بود از ترس وقتی اومد تو گفت : زبونتو موش خورده ؟
با استرس گفتم : منظور..منظورت .. چیه ؟
گفت : بعد چند ساعت اومدم خونه نباید حداقل بهم سلام میکردی ؟!!
گفتم : س..سلام.
گفت : باشه . امشب میدونم چیکار کنم !
همین که اینو گفت ، دلهره ی وحشتناکی اومد سراغم تا حالا انقد اضطراب نداشتم
ساعت ۱۱ شب از زبان ا/ت :
هووووووف ساعت رو ببین . وقت خوابه خب باشه نترس ا/ت ، نترس ا/ت تو قوی هستی خیلی قوی هوووف فکر کنم که دیوونه شدم که دارم اینارو به خودم میگم
جونگ کوک با خونسردی کامل گفت : ا/ت دیگه وقت خوابه ( نیشخند )
دست منو گرفت و دنبال خودش کشید و منم بدون هیچ حرفی باهاش رفتم چون میدونستم قراره چیکار کنه و فکر کردم که اگه حرف نزنم بهتره رسیدیم به اتاق جونگ کوک منو آروم هل داد داخل ولی این بار در رو قفل نکرد با ترس بهش گفتم : چرا ...چرا در رو قفل ..نکردی ؟
گفت : چون میدونم بعدش از درد دیگه نمی تونی فرار کنی
واقعا موهای تنم سیخ شدن خودشو انداخت روم و لبشو گذاشت روی لبام و محکم گاز میگرفت و مک میزد منم کم کم باهاش همکاری کردم رفت سراغ لباسام لباسمو سریع در آورد منم هم زمان داشتم دکمه های لباسشو باز میکردم هردو هم زمان در آوردیم اون بلافاصله رفت سراغ شلوارم و شلوارم هم در آورد و بعدش سریع شلوار خودشم در آورد . اصلا نذاشت کاری کنم و خیلی سریع دیکشو تنظیم کرد و کامل فرو کرد توی عضوم
همون لحظه این اتفاق باعث شد که یک جیغ بنفش و بلند کشیدم و با ناله های زیاد گفتم : جونگ کوک ...عاححح..درش بیار .. درش بیار ..عاحححح
گفت : آروم باش اگه لازمه جیغ بزن
اون چی گفت ؟! اگه لازمه ؟! نکنه نمی دونه که من دارم چه دردی رو تحمل میکنم ؟!
گفتم : عاحح فقط زود باش عاححح
همراه با هر حرفی که به زبون می آوردم یک تلمبه ی بزرگ میزد که باعث میشد پاره بشم دیکشو آورد بیرون که یک نفس راحتی کشیدم هردو ارضا شدیم سرشو برد سمت گردنم و با دندون همراه بوسیدن گا
شب شد من خیلی میترسیدم یعنی ..یعنی واقعا میخواد کاری باهام بکنه ؟!
شوکه شده بودم ولی خدارو شکر جونگ کوک خونه نبود و یکم از ترسم کم میکرد روی مبل نشسته بودم و تلویزیون میدیدم که یکدفعه در باز شد بله جونگ کوک بود دیگه تمام تنم مور مور شده بود از ترس وقتی اومد تو گفت : زبونتو موش خورده ؟
با استرس گفتم : منظور..منظورت .. چیه ؟
گفت : بعد چند ساعت اومدم خونه نباید حداقل بهم سلام میکردی ؟!!
گفتم : س..سلام.
گفت : باشه . امشب میدونم چیکار کنم !
همین که اینو گفت ، دلهره ی وحشتناکی اومد سراغم تا حالا انقد اضطراب نداشتم
ساعت ۱۱ شب از زبان ا/ت :
هووووووف ساعت رو ببین . وقت خوابه خب باشه نترس ا/ت ، نترس ا/ت تو قوی هستی خیلی قوی هوووف فکر کنم که دیوونه شدم که دارم اینارو به خودم میگم
جونگ کوک با خونسردی کامل گفت : ا/ت دیگه وقت خوابه ( نیشخند )
دست منو گرفت و دنبال خودش کشید و منم بدون هیچ حرفی باهاش رفتم چون میدونستم قراره چیکار کنه و فکر کردم که اگه حرف نزنم بهتره رسیدیم به اتاق جونگ کوک منو آروم هل داد داخل ولی این بار در رو قفل نکرد با ترس بهش گفتم : چرا ...چرا در رو قفل ..نکردی ؟
گفت : چون میدونم بعدش از درد دیگه نمی تونی فرار کنی
واقعا موهای تنم سیخ شدن خودشو انداخت روم و لبشو گذاشت روی لبام و محکم گاز میگرفت و مک میزد منم کم کم باهاش همکاری کردم رفت سراغ لباسام لباسمو سریع در آورد منم هم زمان داشتم دکمه های لباسشو باز میکردم هردو هم زمان در آوردیم اون بلافاصله رفت سراغ شلوارم و شلوارم هم در آورد و بعدش سریع شلوار خودشم در آورد . اصلا نذاشت کاری کنم و خیلی سریع دیکشو تنظیم کرد و کامل فرو کرد توی عضوم
همون لحظه این اتفاق باعث شد که یک جیغ بنفش و بلند کشیدم و با ناله های زیاد گفتم : جونگ کوک ...عاححح..درش بیار .. درش بیار ..عاحححح
گفت : آروم باش اگه لازمه جیغ بزن
اون چی گفت ؟! اگه لازمه ؟! نکنه نمی دونه که من دارم چه دردی رو تحمل میکنم ؟!
گفتم : عاحح فقط زود باش عاححح
همراه با هر حرفی که به زبون می آوردم یک تلمبه ی بزرگ میزد که باعث میشد پاره بشم دیکشو آورد بیرون که یک نفس راحتی کشیدم هردو ارضا شدیم سرشو برد سمت گردنم و با دندون همراه بوسیدن گا
۶.۷k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.