فیک کوک ( امید عشق) پارت ۱۱

صبح
از زبان ا/ت :
صبح توی بغل جونگ کوک بیدار شدم دیدم که هنوز خوابه ای خدا وقتی که خوابه خیلی جذاب تر میشه توی بغلش احساس آرامش میکردم
از زبان جونگ کوک :
کم کم از خواب بیدار شدم که دیدم ا/ت همینجوری داره بهم زل میزنه فکر کنم کم کم دارم موفق میشم که ا/ت رو برای خودم کنم ولی ای کاش بهم اعتماد کنه
از زبان ا/ت :
همینجوری داشتم نگاش میکردم که یکدفعه گفت : محو جذابیتم شدی که داری انقدر نگام میکنی نه ؟!
از ترس هل خوردم و با این حرفش خیلی خجالت کشیدم از خجالت لپام سرخ شده بودن وقتی من خجالت زده رودید فهمید که خجالت کشیدم برای همین دستشو روی موهام کشید و نوازش میداد از روی تخت بلند شد و گفت : بلند شو امروز کلی کار داریم
ترسیدم گفتم : چ..چی..کار؟
گفت : نترس از اون کارا نه
خیالم راحت شد
گفت : من میرم بیرون کار دارم ساعت ۷ آماده باش میان دنبالت
گفتم : کجا میخوایم بریم ؟!
گفت : شهربازی
کلی از این حرفش ذوق کردم عین بچه دوساله ها بودم
جونگ کوک از ذوقم با خبر شد و گفت : به خاطر اینکه دارم میبرمت خوش گذرونی میخوای هدیه بهم چی بدی ؟!! از حرفش تعجب کردم کردم و گفتم : چه میدونم ! خودت برای خودت یک چیز بخر
گفت : میتونی بهم ی بوس طولانی رو هدیه بدی ...
....
دیدگاه ها (۱)

فیک کوک ( امید عشق ) پارت ۱۲

درباره فیک کوک امید عشق

مهم درباره ی بی تی اس

درباره ی عسل حسین زاده

قلب یخیپارت ۱۴با اینکه شرط هارو رعایت نکردید ولی گذاشتم، نه ...

"سرنوشت "p,35..ساعت ۳ صبح .....با حس باد سردی چشمامو باز کرد...

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط