<عشق مافیایی من >
<عشق مافیایی من >
p43
یونگی جلوی پای هانیول که از شدت شکنجه رنگش عین گچ سفید شده بود زانو زد دستش از زیر کتش به سمت کمرش برد و تفنگ ساچمه اشو در آورد
نگاهی به لوله تفنگش کرد و چشاش سوالی شد بعد به سمت ات برگشت
_به نظرت این تفنگ به جز شلیک کردن چه کاربرد دیگه ای داره
ات سکوت کرد
یونگی با شیطنت ابروهاشو بالا انداخت لبخندی زد
_بزار خودم بهت بگم
تفنگ به سمت زهم پای هانیول برد که یهو لوله تفنگ دقیقا اونجایی که شلیک کرده بود فشار داد
هانیول درحالی که از درد رنگ عوض میکرد جیغ میزد و التماس میکرد
خنده یونگی ماسیدو پوکر بلند شد
از موهای هانیول گرفت و کشید به سمت خودش که این باعث شد سرش کج بشه
صورتشو نزدیک هانیول کرد تو چشای اشکی دختر خدمتکار چشم دوخت
_درد داری نه
هانیول با ترس سرشو به منظور آره تکون داد
یونگی موهای سیاه دخترشو دور دستش میچید و محکمتر کشید با عغضب غرید
_مگه زبون نداری ...عین آدم جوابمو بده
هانیول با ترس و لکنت گفت
&ا..آره.. ارب..باب
حالت خشم از چهره یونگی گرفته شد پوکر شد
_میخوای زودتر تمومش کنم
هانیول با گریه و بدون فکر جواب داد
&بله ارباب
یونگی لبخندی به هانیول زد
_باشه الان کمکش میکنم که زودتر کارموت تموم شه
مرد جوان مصمم به سمت ات قدم برداشت
روبروش وایساد دخترک جوان سرشو بالا کرد که این باعث شد اون دوتا بی پروا بهم چشم دوختن
.....
یونگی ویو
ات نگاهشو ازم گرفت
دستمو سمت تار مویی که رو صورتش افتاده بود برد و زد پشت گوشش که این باعث شد دوباره بهم نگا کنه
مشغول باز کردن دستو پاش شدم
دستمو بسمت گرفتم
_بلند شو
دودل بود انگار
بهش گوش زد کردم
_دستوره
دستشو گذاشت تو دستم که یهو دستمو کشیدم عقب که.....
شرایط
۵۰ لایک
۷۰ کامنت
اگه شرایط تا شب برسه سه پارت باهم میزارم
p43
یونگی جلوی پای هانیول که از شدت شکنجه رنگش عین گچ سفید شده بود زانو زد دستش از زیر کتش به سمت کمرش برد و تفنگ ساچمه اشو در آورد
نگاهی به لوله تفنگش کرد و چشاش سوالی شد بعد به سمت ات برگشت
_به نظرت این تفنگ به جز شلیک کردن چه کاربرد دیگه ای داره
ات سکوت کرد
یونگی با شیطنت ابروهاشو بالا انداخت لبخندی زد
_بزار خودم بهت بگم
تفنگ به سمت زهم پای هانیول برد که یهو لوله تفنگ دقیقا اونجایی که شلیک کرده بود فشار داد
هانیول درحالی که از درد رنگ عوض میکرد جیغ میزد و التماس میکرد
خنده یونگی ماسیدو پوکر بلند شد
از موهای هانیول گرفت و کشید به سمت خودش که این باعث شد سرش کج بشه
صورتشو نزدیک هانیول کرد تو چشای اشکی دختر خدمتکار چشم دوخت
_درد داری نه
هانیول با ترس سرشو به منظور آره تکون داد
یونگی موهای سیاه دخترشو دور دستش میچید و محکمتر کشید با عغضب غرید
_مگه زبون نداری ...عین آدم جوابمو بده
هانیول با ترس و لکنت گفت
&ا..آره.. ارب..باب
حالت خشم از چهره یونگی گرفته شد پوکر شد
_میخوای زودتر تمومش کنم
هانیول با گریه و بدون فکر جواب داد
&بله ارباب
یونگی لبخندی به هانیول زد
_باشه الان کمکش میکنم که زودتر کارموت تموم شه
مرد جوان مصمم به سمت ات قدم برداشت
روبروش وایساد دخترک جوان سرشو بالا کرد که این باعث شد اون دوتا بی پروا بهم چشم دوختن
.....
یونگی ویو
ات نگاهشو ازم گرفت
دستمو سمت تار مویی که رو صورتش افتاده بود برد و زد پشت گوشش که این باعث شد دوباره بهم نگا کنه
مشغول باز کردن دستو پاش شدم
دستمو بسمت گرفتم
_بلند شو
دودل بود انگار
بهش گوش زد کردم
_دستوره
دستشو گذاشت تو دستم که یهو دستمو کشیدم عقب که.....
شرایط
۵۰ لایک
۷۰ کامنت
اگه شرایط تا شب برسه سه پارت باهم میزارم
۱۱.۲k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.