دُردانه ام ! چه می بَری از من ، قرار را ؟
دُردانه ام ! چه می بَری از من ، قرار را ؟
بنشین دمی ! ... که با تو ببینم بهار را
آه ای طلوعِ معجزه ، ای عشقِ بت شکن !
بشکن سکوت تلخ و بُتِ انتظار را ...
سرخ است آنچنان لبِ نوشَت ، که میشود
شیرین کنی به کامِ دلم ، زهر مار را !
برگرد ، روزگار من از مرگ بدتر است
برگرد ، تا به خون بکشم ... روزگار را
ای عقل ! زیر بارِ خِرَد ، درد تا به کی؟
یک بار بر زمین بزن این ، کوله بار را
در خواب ، بوسه بر لب رویایی اش زدم ،
آیا ، ... به بنده می دهد این افتخار را ؟✌️❤️
🌟•••🕊❣ #عاشقانه های ستایش ❣🕊•••🌟
بنشین دمی ! ... که با تو ببینم بهار را
آه ای طلوعِ معجزه ، ای عشقِ بت شکن !
بشکن سکوت تلخ و بُتِ انتظار را ...
سرخ است آنچنان لبِ نوشَت ، که میشود
شیرین کنی به کامِ دلم ، زهر مار را !
برگرد ، روزگار من از مرگ بدتر است
برگرد ، تا به خون بکشم ... روزگار را
ای عقل ! زیر بارِ خِرَد ، درد تا به کی؟
یک بار بر زمین بزن این ، کوله بار را
در خواب ، بوسه بر لب رویایی اش زدم ،
آیا ، ... به بنده می دهد این افتخار را ؟✌️❤️
🌟•••🕊❣ #عاشقانه های ستایش ❣🕊•••🌟
۱۱.۳k
۲۲ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.