ماهتیره

ماه_تیره🌑
Part: 6
اشک تو چشمام جمع شد بود
تهیونگ برای زندگی من برنامه ریزی کرده بود
تند تند صحبت میکرد و منم انقدر گم شده بودم تو حرفاش که نمی فهمیدم چی بگم
_قول میدم میونگ. برمیگردم و میبرمت تنها دلیل موندت اینجا درس های توعه و اینکه به زبان اونا مسلط نیستی

نفس عمیقی کشیدم و چشم ارومی گفتم
لبخندی به پهنای صورتش زد
و مهکم بـ/ـغـلم کرد

دستشو گرفتم و از اتاق بیرون اومدیم
مردی که اسمش جونگکوک بود
بیدار شده بود و سیگار میکشید

تهیونگ: حل شد میتونی ببریش

نتونستم تحمل کنم و به گریه افتادم

تهیونگ: ببین چیزی نیست برمیگردم

برای اخرین بار بـ/ـغلم کرد

تهیونگ پیش جونگکوک رفت و اهسته باهم صحبت میکردن
همو بغل کردن و جونگکوک زل زد به من
جونگکوک: بریم

میونگ: اما... اما وسایل هام رو جمع نکـ...
جونگکوک: برات میخرم
میونگ: کتاب هام نمیشه

جونگکوک: ادم میفرستم بیاره برو

وقتی از خونه بیرون اومدم کلی ماشین سیاه پارک کرده بودن
معلوم نبود ادم داخلش باشه یانه چون شیشه ها دودی بود

اماهیچ وقت سابقه نداشته بود انقدر توی خیابونمون باشه

چند دقیقه ای کنار ماشین ها ایستادم تا جونگکوک بیاد
وقتی اومد به طور شیک و خاصی دست هاشو توی جیبش کرده بود و موهای موج دارشو روی صورتش انداخته بود که یع دفعه یکی از ماشین پیاده شد و در ماشین دومی که از همه لوکس تر بود رو باز کرد


༺༈༺༼༻༻★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭٭★༺༈ད༻
دیدگاه ها (۴)

ملودی_تلخ🍷Part: 4+مــ مم من من نمی خوام لباسارو~ یعنی چی نمی...

ملودی_تلخ🍷Part: 6با دادش دیگه حرف نزدممیترسیدم چرا؟ چرا؟ عاش...

ماه_تیره🌑Part: 5با حرفش تنم روحم جسمم و قلبم رو به ترس انداخ...

ماهِ_تیره🌑Part: 4اروم ولی ترسناک قدم بر می داشت و منم با هرق...

حس های ممنوعه🍷🥂۹

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part¹¹ : ...

فیک جونگکوک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط