ملودیتلخ

ملودی_تلخ🍷
Part: 4
+مــ مم من من نمی خوام لباسارو
~ یعنی چی نمیخواید؟
+نمی خوام

~ بینید اقا همیشه هوای مارو داشتن و ماهم براش جونمون رو میدیم و حتی نمیخواییم یه ناراحتی کوچولو داشته باشه و مغزشو با این طور مسائل کوچیک درگیر کنه پس خودتون بپوشید وگرنه از راه دیگه ای وارد میشم


+نمی خوام نمی فهمی؟ برام مهم نیست که به فکرش هستین

دختر بلند شد و دستشو بلند کرد تا یه سیلی مهکم بهم بزنه

اما یه دفعه تهیونگ از نا کجا اباد پیداش شد و مچ دستشو گرفت

تهیونگ: گفتم واسه لباس پوشیدنش بهش کمک کنید نگفتم بهش اسیب بزنید

~ متاسفم اقا

_تنهامون بزار

~ ولی اقاا این دختره خیلی پروعه و حتی به شما بی احترامی.....

_نشنیدی؟

~چشم

رفت و درو پشت سرش بست

_ چرا نمی پوشی لباس رو؟
+یه دلیل بیار بپوشم؟ تو اصلا چرا منو اوردی اینجا؟

_خودت نمی دونی؟
+مطمئن باش اگه میدونستم ازت نمی پرسیدم

_جای جاسوس ها اینجاست
+جاسوس؟ من؟ من جاسوس نیستم


نزدیک تر شد و لباس رو جلوم گرفت....

h)T
༺༈༺༼༻༻★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭٭★༺༈ད༻
دیدگاه ها (۲)

ملودی_تلخ🍷Part: 6با دادش دیگه حرف نزدممیترسیدم چرا؟ چرا؟ عاش...

ملودی_تلخ🍷Part: 6با دادش دیگه حرف نزدممیترسیدم چرا؟ چرا؟ عاش...

ماه_تیره🌑Part: 6اشک تو چشمام جمع شد بود تهیونگ برای زندگی من...

ماه_تیره🌑Part: 5با حرفش تنم روحم جسمم و قلبم رو به ترس انداخ...

دوست دختر اجاره ای

من ادعا دارم تو این مسئله !!!که یکی از توانایی های جدیم تشخی...

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part⁶" ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط