مافیای خشن من :
مافیای خشن من :
𝕻𝖆𝖗𝖙/20
ا.ت ویو:
وقتی رفت پایین کوک رو مبل نشسته بود و سرش تو گوشی بود وقتی رسیدم بهم اشاره کرد تا بشینم رو پاهاش رفتم رو پاهاش نشستم که دستشو گذاشت روی رونم و بدنم لرزید بعد از چند مین دستشو از زیر لباسم رد کرد و کمرمو با دوتا دستش لمس میکرد تو این مدت خودشو نزدیک میکرد تا منو ببوسه نمیدونم چرا ولی خودم رفتم نزدیک و بوسیدمش بعد از چند مین جدا شدیم که کوک به اجوما گفت کسی سمت اتاقش نیاد براید استایل بغلم کرد و منو به سمت اتاقش برد
+ارباب...لطفا...من نمیتونم(چیه فکر کردی اسمات میکنم؟ برو نمازتو بخون فعلا اسمات نداریم)
_این دفعه رو بهت رحم میکنم ولی دفعه بعد رحمی وجود نداره
کوک بلند شد، ا.ت رو به دیوار کبوند و دستاشو بین سر ا.ت گذاشت، وحشیانه بوسیدش ورفت بیرون
ا.ت ویو:
وای خدا چش بود من چم بود شروع کردم؟؟(دخترم بهش میگن عاشقی)
رفتم صورتمو اب زدم و شام خوردم خداروشکر کوک گوشیمو نگرفته بود برای همین به تهیونگ خبر دادم که جام امنه و نگران نباشه
رفتم پایین اب بخورم که صدای زنگ عمارت در اومد خواستم برم درو باز کنم که دختره کل وزنشو انداخت روم
(علامت هه یونگ~)
~ددی (نکبت بزنم صدا بز بدههه) من اومدم
+ای اخ من کوک نیستم از روم بند شو
~تو کی هستی که تو خونه ددی(من ارومم) من هستی؟
+نترس مثل تو هر/زه نیستم فقط اینجا زندگی میکنم
_ا.ت(جدی) باهاش بحث نکن
+گگگ
_بیا بریم بیبی گرل تا صب باید برام....کنی(روبه هه یونگ)
وقتی دیدم کوک انقدر به اون اهمیت میده حسودی کردم رفتم تو اتاقم و با بچه ها چت کردم(کای و نوبارا)
بعد از چند مین صدای ناله های اون دختره میومد ولی کوک از کی اینجوری شد اون که هیچوقت با کسی نمیخوابید؟
برای اینمه خودمو سرگرم گروپ کال گرفتم با تهیونگ و نوبارا و کای
انقدر باهاشون حرف زدم مه کامل کوم رو فراموش کردم وقتی قطع کردم کوک رو دیدم که تو چارچوب در وایساده بود
_صدای پسر میومد نه؟
+بله برادرم با کای بود
_ا.ت میدونستی با این کارات یک قدم بیشتر به تنبیهت نزدیک تر میشی؟
#کره #بی_تی_اس #ارمی #جانگکوک #جیمین #تهیونگ #هوسوک #نامجون #جین #شوگا #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جانگکوک #فیک#فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیک_جیمین#فیک_کوک#فیک_جیهوپ#فیک_شوگا#فیک_جین#فیک_نامجون
𝕻𝖆𝖗𝖙/20
ا.ت ویو:
وقتی رفت پایین کوک رو مبل نشسته بود و سرش تو گوشی بود وقتی رسیدم بهم اشاره کرد تا بشینم رو پاهاش رفتم رو پاهاش نشستم که دستشو گذاشت روی رونم و بدنم لرزید بعد از چند مین دستشو از زیر لباسم رد کرد و کمرمو با دوتا دستش لمس میکرد تو این مدت خودشو نزدیک میکرد تا منو ببوسه نمیدونم چرا ولی خودم رفتم نزدیک و بوسیدمش بعد از چند مین جدا شدیم که کوک به اجوما گفت کسی سمت اتاقش نیاد براید استایل بغلم کرد و منو به سمت اتاقش برد
+ارباب...لطفا...من نمیتونم(چیه فکر کردی اسمات میکنم؟ برو نمازتو بخون فعلا اسمات نداریم)
_این دفعه رو بهت رحم میکنم ولی دفعه بعد رحمی وجود نداره
کوک بلند شد، ا.ت رو به دیوار کبوند و دستاشو بین سر ا.ت گذاشت، وحشیانه بوسیدش ورفت بیرون
ا.ت ویو:
وای خدا چش بود من چم بود شروع کردم؟؟(دخترم بهش میگن عاشقی)
رفتم صورتمو اب زدم و شام خوردم خداروشکر کوک گوشیمو نگرفته بود برای همین به تهیونگ خبر دادم که جام امنه و نگران نباشه
رفتم پایین اب بخورم که صدای زنگ عمارت در اومد خواستم برم درو باز کنم که دختره کل وزنشو انداخت روم
(علامت هه یونگ~)
~ددی (نکبت بزنم صدا بز بدههه) من اومدم
+ای اخ من کوک نیستم از روم بند شو
~تو کی هستی که تو خونه ددی(من ارومم) من هستی؟
+نترس مثل تو هر/زه نیستم فقط اینجا زندگی میکنم
_ا.ت(جدی) باهاش بحث نکن
+گگگ
_بیا بریم بیبی گرل تا صب باید برام....کنی(روبه هه یونگ)
وقتی دیدم کوک انقدر به اون اهمیت میده حسودی کردم رفتم تو اتاقم و با بچه ها چت کردم(کای و نوبارا)
بعد از چند مین صدای ناله های اون دختره میومد ولی کوک از کی اینجوری شد اون که هیچوقت با کسی نمیخوابید؟
برای اینمه خودمو سرگرم گروپ کال گرفتم با تهیونگ و نوبارا و کای
انقدر باهاشون حرف زدم مه کامل کوم رو فراموش کردم وقتی قطع کردم کوک رو دیدم که تو چارچوب در وایساده بود
_صدای پسر میومد نه؟
+بله برادرم با کای بود
_ا.ت میدونستی با این کارات یک قدم بیشتر به تنبیهت نزدیک تر میشی؟
#کره #بی_تی_اس #ارمی #جانگکوک #جیمین #تهیونگ #هوسوک #نامجون #جین #شوگا #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جانگکوک #فیک#فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیک_جیمین#فیک_کوک#فیک_جیهوپ#فیک_شوگا#فیک_جین#فیک_نامجون
۳۱.۹k
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.