چشمای قشنگ تو
#part139
چشمای قشنگ تو✨
#دیانا
از حرف ارسلان خنده ای روی لبم نشست
دیانا:من میرم حاضر شیم بریم
ارسلان:باشه من میرم پایین
دیانا:ن طول میشه حاضر شدنم وایس باهم میریم
ارسلان:باشه برو
رفتم تو اتاق لباسمو عوض کردم ارایش کردم و گوشیمو برداشتم
دیانا:ارسلان بریم
ارسلان:یه ذره بیشتر طولش میدادی
دیانا:پاشو غر نزن
ارسلان:چشم
تو ماشین حرف خاصی نزدیم
رسیدیم
مهشاد:سلاممم
دیانا:سلام قشننگم
ارسلان:سلااام
مهشاد:چطوری داداش
ارسلان:فدات محراب کو؟
مهشاد:رفته نون بخره بیاین تو
دیانا:خیلی زود اومدیم؟
مهشاد:ن باو خیلی خوش اومدین
دیانا:مرسی مبارکه
مهشاد:قربونت بشین برم شربت بیارم
مهشاد:ارسلان بیا کارت دارم
ارسلان:باشه
ارسلان:جونم؟
مهشاد:مبارکت باشه
ارسلان:جی؟
مهشاد:جواب مثبت دیگ
ارسلان:تو از کجا میدونی؟
مهشاد:حلقه تو دستشه
ارسلان:اع😂😂
مهشاد:بله بله😂
ارسلان:محراب خوبه؟
مهشاد:ار بچه خوبیه
ارسلان:پس خوبه
مهشاد:ار بیا این شربتو ببر
ارسلان:باش بیا بریم
محراب درو باز کرد
محراب:به به اقا ارسلان
ارسلان:سلام داداش
دیانا:سلام
محراب:سلام قشنگم
ارسلان:محراب شربت میخوری؟
محراب:اره مرسی
دیانا:مهشاد کمک میخوای؟
مهشاد:ن باو بگیر بشین ارسلان هس دیگ
محراب:دیانا
دیانا:هوم؟
محراب:فک کردی؟
دیانا:فکر چی؟
محراب:ارسلان😑
دیانا:عام معلوم نی؟
محراب:چی
دیانا:حلقه تو دستمه
محرلب:جرررررر
ارسلان اومد باعث شد حرفمون قطع بشه
مامان و زنعمو اومدن
بعدشم متین و نیکا
مهشاد:دیانا بنظرم جوابتو اگ مطمئنی امروز به همه بگو
دیانا:مطمئن ک هستم ولی خوب روم نمیشه....
چشمای قشنگ تو✨
#دیانا
از حرف ارسلان خنده ای روی لبم نشست
دیانا:من میرم حاضر شیم بریم
ارسلان:باشه من میرم پایین
دیانا:ن طول میشه حاضر شدنم وایس باهم میریم
ارسلان:باشه برو
رفتم تو اتاق لباسمو عوض کردم ارایش کردم و گوشیمو برداشتم
دیانا:ارسلان بریم
ارسلان:یه ذره بیشتر طولش میدادی
دیانا:پاشو غر نزن
ارسلان:چشم
تو ماشین حرف خاصی نزدیم
رسیدیم
مهشاد:سلاممم
دیانا:سلام قشننگم
ارسلان:سلااام
مهشاد:چطوری داداش
ارسلان:فدات محراب کو؟
مهشاد:رفته نون بخره بیاین تو
دیانا:خیلی زود اومدیم؟
مهشاد:ن باو خیلی خوش اومدین
دیانا:مرسی مبارکه
مهشاد:قربونت بشین برم شربت بیارم
مهشاد:ارسلان بیا کارت دارم
ارسلان:باشه
ارسلان:جونم؟
مهشاد:مبارکت باشه
ارسلان:جی؟
مهشاد:جواب مثبت دیگ
ارسلان:تو از کجا میدونی؟
مهشاد:حلقه تو دستشه
ارسلان:اع😂😂
مهشاد:بله بله😂
ارسلان:محراب خوبه؟
مهشاد:ار بچه خوبیه
ارسلان:پس خوبه
مهشاد:ار بیا این شربتو ببر
ارسلان:باش بیا بریم
محراب درو باز کرد
محراب:به به اقا ارسلان
ارسلان:سلام داداش
دیانا:سلام
محراب:سلام قشنگم
ارسلان:محراب شربت میخوری؟
محراب:اره مرسی
دیانا:مهشاد کمک میخوای؟
مهشاد:ن باو بگیر بشین ارسلان هس دیگ
محراب:دیانا
دیانا:هوم؟
محراب:فک کردی؟
دیانا:فکر چی؟
محراب:ارسلان😑
دیانا:عام معلوم نی؟
محراب:چی
دیانا:حلقه تو دستمه
محرلب:جرررررر
ارسلان اومد باعث شد حرفمون قطع بشه
مامان و زنعمو اومدن
بعدشم متین و نیکا
مهشاد:دیانا بنظرم جوابتو اگ مطمئنی امروز به همه بگو
دیانا:مطمئن ک هستم ولی خوب روم نمیشه....
۸.۶k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.