چشمای قشنگ تو

#part140
چشمای قشنگ تو✨

مهشاد: رو شدن نمیخواد ک همه منتظرن جوابتو بدونن
اراد: دیانا دخترم
دیانا: جانم عمو؟
اراد: نظرت چیه؟
دیانا: عومم راجب چی؟
اراد: ازدواج دیگه
مهتا: عههه اراد چرا انقد بچمو گیج میکنی دیانا جان منظورش اینع که جوابت از خاستگاری که ارسلان ازت کرد چیه اصلا بزارید از مامان باباش و داداشش شروع کنیم ببینیم خانواده عروس راضین😂
ارش: والا راستش من راضیم چون ارسلانو کامل میشناسم و مثل محراب دوسش دارم
مهناز: منم با حرف ارش موافقم ارسلان پسر خوبیه ولی....
ارسلان: ول.. ی چ... ی
مهناز: حول نکن پسرم ولی مهم نظر دیاناس😂
ارسلان: اها اخیش
همه: 😂😂😂😂
مهتا: خب دیانا جونم نظر شما چی شد؟
محراب: عهههه قرار بود نظر منم بپرسینا😂😔
مهشاد: عه محراب کم اذیتشون کن😂😂
مهناز: مامان جان توم بگو
محراب: خب اگ ارسلان پرویی نکنه خواهرمو بهش میدم😂😂
ارسلان: 😒😒
اراد: همه نظراتونو گفتید بزارید مهم ترین. شخصم نظرشو بگه دیگه بگو دیانا جان
دیانا: امممم... چیزه.... راستششش... نمدونم چی بگم
مهشاد: نگا کنیددد انگشتری ک ارسلان کرد دستشو در نیاوردههههههه پس یعنی مبارکههههههههه
مهتا: جیغغغغغ شدییییییییی عروس خدم خوشگلمممممم
اراد: به بهههه مبارک باشههه مبارک باشهههه
از الان اعلام میکنم همونطور که به اون یکی پسر و دخترم کادوی عروسیشون خونه دادم به این دوتا هم بهترین خونه تو بهترین جای تهرانو میدم از فرددا میریم دنبال خونه
مهتا: مبارکههههه
ارش: منم هر ماشینی ک دوست داشتیدو بهتون میدم
مهناز: وایییییییییی خوشبخت بشبن
مهشاد: چقد برا اینا ذوق کردین😂😂
مهتا: هیچ وقت فکرسو نمیکردم ارسلان ازدواج کنه ولییییی.......
اراد: اره واقعاا