درس اخلاق

درس اخلاق

مرحوم حاج اسماعیل دولابی

در جوانی اسبی داشتم، وقتی سوار آن می‌شدم و از کنار دیواری عبور می‌کـرد و سایه‌ی آن به دیوار می‌افتاد، اسبم به آن نگاه می‌کرد و خیال مـی‌کـرد اسـب دیگری است،

لذا خرناس می‌کشید و سعی می‌کرد از آن جلو بزند و چون هر چه تند می‌رفـت، می‌دید هنوز از سایه‌اش جلو نیفتاده است، باز هم به سرعتش اضافه می‌کرد تا حدی که اگر این جریان ادامه می‌یافت، مرا به کشتن می‌داد.
اما دیوار تمام شد و سایه اش از بین رفت و آرام گرفت.

در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی، بدنت که مرکب توست، می‌خواهد در جنبه‌هـای
دنیوی از آنها جلو بزند و اگر از چشم و هم‌چشمی با دیگـران بـازش نـداری، تـو را بـه نابودی می‌کشد.
دیدگاه ها (۱)

کوه به کوه نمی رسد، اما آدم به آدم می رسد.در دامنه دو کوه بل...

تقدیم با اهل معرفت با شما هستم بله باشما

احادیث معصـــومیـــن حسادت امیرالمومنین عَلـــے (ع) فرمودند:...

️ ﺳﺰﺍﯼ ﻗﺴﻢ ﺩﺭﻭﻍ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺠﺘﺒﯽ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ...

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

رمان: زخم عشقِ توپـارت اول🙇🏻‍♀️💓︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط