pain

#pain
#P⁵
حرف با باز شدن در باز شد و از ترس حرفم نصفه موند
اقای کانگ بلند شد احترام گذاشت مارو بیرون کرد و نشست با پدرم حرف زد نمیدونستم چی دارن میگن مگه کله جریانو براش پشت تلفن نگفته بود شاید پدرم داشت تهدیدش میکرد که سرش شلوغه و انقد به پر و پام نپیچن
وقتی پدرم اومد بیرون با اخم کمرنگی رو به من گفت
پدر جونگکوک: دنبالم بیا ما زودتر میریم خونه
سرمو تکون دادم و پشت سر پدرم حرکت کردم توی راه از کنار اتاق پرستاری داشتیم رد میشدیم نگاهی به کیم کردم که با صورته کبود مثل بچه ها خوابیده وقتی پدرم مکث کردنه منو دید گفت
پدر جونگکوک: چیه میخوای ببینی حالش چطوره نترس نمرده دنبالم بیا انقد لفتش نده
با حالت مسخره کننده ای گفت، رفتم دنبالشو سوار ماشین شدیم توی ماشین سکوته سخت و بزرگی حکمرانی میکرد وقتی رسیدم به عمارتمون از دره بزرگه عمارتمون رد شدیم پدرم ماشینو پارک کرد و به سمت استخر رفت کنارش وایسادم یک قدم از استخر دور شد و رو به روم وایساد بعد با یک صدای بلند گفت
پدر جونگکوک: مزخرف؟ یااا جونگکوکا مزخرف؟شنیدم داشتی میگفتی کاره آقای کانگ مزخرفه درسته؟ کاره تو مزخرف بوده که به جای تلاش و درس خوندن به فکر تقلب بودی یا کاره آقای کانگگ!!!! کاره تو مزخرف تر نبوده که چون مچتو گرفتن سره یه ادم دیگه خالی میکنی؟؟!! هااااا؟ جوابمو بده چرا لال شدی؟؟
از پدرم انتظار همچین کاری نداشتم، بعد از گذشت چند ثانیه با حسه برخورد دسته پدرم روی صورتم سوزش بدی احساس کردم و انقدر محکم بود با زانو پرت شدم زمین
پدر جونگکوک: نا امیدم کردی جونگکوکا نا امیدم کردی اگه یبار دیگه همچین خبری به گوشم برسه
پک عمیقی به سیگاره تو دستش زد و ادامه داد
پدر جونگکوک: اون موقع دیگه از همه چیز محرومت میکنم تو خونه زندانیت میکنم فکر نکن چون سرم شلوغه یادم میره یا نمی تونم چون یکم بزرگ شدی این کارو کنم خوب میدونی که پای حرفم هستم
و منو یدفعه محکم هل داد توی استخر

«ویو تهیونگ»
اقای لی کمکم کرد به اتاق پرستاری برم اونجا پرستار روی صورتم یخ گذاشت واقعا درد میکرد، همش تو فکرم بود چجوری با این سر و وضع برم خونه هرچند میدونستم کسی براش مهم نیس ولی خب نباید این مدلی برم خونه، پرستار بهم سرم آرامبخش زد تا بتونم راحت بخوابم سرم کم کم اثر کرد و بعد از چند ثانیه خواب رفتم، خواب دیدم پدرم داره سرم داد میزنه و میگه: حرومزاده اگه بخاطر مادرت نبود نمیزاشتم زنده بمونی هرزه که بودی دعوایی هم شدی؟
یدفعه لوکیشن از خونه به یه پارکه تاریک تغییر کرد و پدرم داد زنان گفت: دیگه حق نداری بری بیرون فقط میری مدرسه و بر میگرده فهمیدی دیگه نمیری پیش اون مرتیکه و منو که چشمام اسکی بود ول کرد و رفت
با حس دستی که داره...
دیدگاه ها (۰)

#pain #P⁶«ویو تهیونگ» با حس دستی که داره تکونم میده بیدار شد...

#pain #P⁷«ویو تهیونگ» بدون اینکه وایسه من جواب بدم قطع کرد ب...

#pain #P⁴«ویو جونگکوک» کانگ: دارید چه غلطی میکنیدد!!! همه بر...

#pain #P³«ویو تهیونگ» وقتی جئون رفت بیرون آقای کانگ گفت کانگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط