به کوه

به کوه
به دشت
به بیایان
به باغ همسایه
به هر کجا قدم گذاشتم
یکی داشت
به عشق کسی ، چیزی، جایی، ارزویی سبزه ها را گره می زد
خدای من!!!
آدمها پر شده اند از گم کرده ها
کدام سیزده قرار است روزگار خالی ما بدر شود؟

نیکی فیروزکوهی
دیدگاه ها (۴)

اگر چه خلق مرا از تو بر حذر دارنداز اشتیاق من و چشم تو خبر د...

هیچ مترسکی راشبیه گرگ نساختندشبیه پلنگ یا خرس هم نساختندبه گ...

عشق ، اتفاق ـست که می افتـدگاهی پُر شتاب ،مثل گلوله ای ناغاف...

غزلی زیبا از حضرت مولانا تقدیم شما عزیزاننوروز بمانید که ایّ...

🔴 حکایت دو مداد سیاهاز دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد...

The Royal Veil — Part 22 : جایی که پنهان مانده بودبعد از حما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط