به کوه
به کوه
به دشت
به بیایان
به باغ همسایه
به هر کجا قدم گذاشتم
یکی داشت
به عشق کسی ، چیزی، جایی، ارزویی سبزه ها را گره می زد
خدای من!!!
آدمها پر شده اند از گم کرده ها
کدام سیزده قرار است روزگار خالی ما بدر شود؟
نیکی فیروزکوهی
به دشت
به بیایان
به باغ همسایه
به هر کجا قدم گذاشتم
یکی داشت
به عشق کسی ، چیزی، جایی، ارزویی سبزه ها را گره می زد
خدای من!!!
آدمها پر شده اند از گم کرده ها
کدام سیزده قرار است روزگار خالی ما بدر شود؟
نیکی فیروزکوهی
۵۰۵
۱۴ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.