همانند بتی مغرور و زیبایی تو ای دختر

همانند بُتی مغرور و زیبایی تو ای دختر

من ابراهیم می گردم شکستت میدهم آخر  

و شاید هم مرا با آتش عشقت بسوزانی 

اگر اینگونه هم گردد ، اسیرت می شوم ، بهتر 

نگاهت می کنم سردی ، نگاهت می کنم گرمی 

به بازی ام گرفتند این دو تا چشمان خیر و شر 

دلت را می بُری از من و من درگیر چشمانت 

عمیقا گیر کردم بین اسم دل بُر و دلبَر  

برایت هر چه می گویم تو انگاری نه انگاری

و من در شعر می گیرم شگرد و شیوه ای دیگر 

عزیزم تاجر عطری ، برند مطرحی داری

تو می آیی و میگیرد فضا را بوی نیلوفر  

میان مردها من بهترینم "جدّی باور کن" 

اگر حرفی شنیدی پشت من ، عمرا نکن باور  

بیا آن روسری قرمز گلدار را سر کن 

بترکد چشم بدخواهان ، عزیزم می شوی محشر  

تو را با چادر مشکی و سنگین دوستت دارم 

بگو مثل بسیجی ها عروسم می شوی خواهر ؟ 

نگاهم در نگاهت، منتظر هستم جوابت را 

و در یک لحظه می آید صدای بستن یک در  

و با یک شاخه گل در پشت در ماتم و مبهوتم 

همانند بُتی مغرور و زیبایی تو ای دختر 

به زودی می نویسد عاشقی بر پشت یک خاور 

من ابراهیم می گردم شکستت می دهم آخر

#دلنوشته
#عاشقانه
دیدگاه ها (۱)

گاهی  نگاهت می کنم و به شوق وصالت ازخطوط لبخندت اشکي از شوق ...

تو عروس کسی اگر بشویمی شوم شکل هیتلری دیگرمی کشم من تمام دنی...

"مرا ببخش که اینگونه دلتنگ به تو می اندیشم،مرا ببخش که بیمار...

لحظه ای نیست که یادت توی سرم نباشهدقیقه ای نیست که توی دلم ق...

سر زمین باشکوه نگهبان آتش پارت ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط