مرا شبیه درخت همیشه بهار آفریده اند که شب ها و زمستان ه

مرا شبیه درخت همیشه بهار آفریده اند ، که شب ها و زمستان های سردی پشت سر گذاشته ، هر شب میان زمستانِ درد ، خشکیده و هر صبح ، در بهار امید ، جوانه زده .
که به او تبر می زنند و جای زخم هایش ، جوانه می زند ، که شاخه هایش را می بُرند و جای هر شاخه ، هزار شاخه بیرون می زند .
مرا شبیه همان درخت افسانه ای آفریده اند که هر غروب ، می میرد و هر طلوع ، با شکوه تر از روزهای قبل ، متولد می شود .
جای ترک ها و شکستگی های من ، محکم ترین بخش های وجود من است .
شاید همین است که مرا وادار به ماندن در قلمروی زمستان و تبرها کرده ،
شاید همین است که دوام آورده ام ...
با همه فرق دارم انگار !
تا زمین نخورم ؛ قوی تر ،
تا زخم نخورم ؛ محکم تر ،
و تا فرو نریزم ؛ با شُکوه تر ؛ نخواهم شد ...

#نرگس_صرافیان_طوفان
دیدگاه ها (۱)

یه دوست داشتم هر موقع حالشو میپرسیدم حالش بد بود میگفت:شبم!م...

این‌جا مقصد نیست. آغاز هم نیست. فقط گریزی‌ست برای حرف زدن با...

تا گَلو حَرفِ نهانْ دارَد عشق #علیرضا_آذر

درونم خالیست از کلامدیگر هرچه هم بخواهم بگویمسکوتم می آید!قد...

چپتر ۴ _ شعله ای در دلروزها برای لیندا مثل قفسی بسته بود.زند...

چپتر ۵ _ نقشهاوایل دانشگاه، لیندا خودش را مثل یک سایه نگه می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط