قرار نبود این شکلی بشه
قرار نبود این شکلی بشه
Part 6
ماشین که بودیم داشتم به منظره بیرون نگاه میکردم کم کم داشتیم از شهر دور میشدیم و من داشتم اضطراب و استرس بیشتری میگرفتم من توی موقعیت های این شکلی زیاد قرار گرفتم ولی این ماموریت به نظرم خیلی استرسی از همیشه بود
جونگ کوک: ا /ت بار هزارمین بار تاکید میکنم که تحت هیچ شرایطی از من دور نشی باشه ؟
ا/ت : چشم
به جایی که قرار بود برسیم رسیدید اونجا یه جای تقریباً دور افتاده بود که چیزی به جز چشم تا کیلومترها اونورتر دیده نمیشد و هنوز هم طرف مقابلی که قرار بود ظاهرا باعث یک سری محصولات رو جابجا کنیم نیومده بودم و ما مجبور بودیم منتظر بمونیم که اونها هم برسن
ا/ت : اون اقای جئوپد کسی که قراره باهاش معامله کنیم اسمش چیه؟
جونگ کوک : راستش کسی فامیلیشو هنوز نمیدونه ولی ما بهش میگیم روباه قرمز اون از توکیو پایتخت ژاپن میاد اینجا که با ما معامله بزرگ اسلحه و یه سری مواد مخدر را انجام بده
ا/ت : به علاوه اسلحه مواد مخدر هم قاچاق میکنیم درسته ؟
جونگ کوک. :نه همیشه ولی ممکنه یه وقتایی هم اگر که طرف مقابل بخواد براش به علاوه اسلحه دیگه هم بیارم
چند دقیقه بالاخره ماشینهای سیاهی جلوی ما پارک کردن و مردی که یه عالمه بادیگارد دوربرش بودن جلوی ما آمد و با آقای جئون دست داد
دین : خوشبختم می بینتمون آقای جئون
جونگ کوک : همچنین ، خب خودتون می دونید که اصلا از وقت تلف کردن خودشم نمیاد خب پول رو آوردین ؟
آقا به یکی از بادیگاردهای پشت سرش علامت داد و اون بادیگارد یک کیف پر از پول رو جلو آورد
ولی من به این موضوع خیلی شک داشتم وقتی که توجه بیشتری کردم فهمیدم این یکی از بادیگاردهای اون آقا که اسمشون دین بود به سمت ماشینی که تمام اون اسلحهها و مواد مخدر در اون قرار داشت رفت و من هم آروم آروم بدون اینکه کسی خبردار بشه به سمتش رفتم و دیم با یه اسلحه میخواد به باک ماشین شلیک کنه ولی اگه این کار رو بکنه ماشین منفجر میشه !
ولی قبل از اینکه شلیک کنه صدای تیر اندازی شروع شد و من هم از این فرصت استفاده کردم و دستم رو به سمت حفره ای که از اون گلوله می آمد گرفتم و تیز خورد توی دستم
که همون لحظه از شدت دردی که توی دستم داشتم روی پاهام افتادم و جیغ خفه ای کشیدم
( ویو جونگ کوک )
چند دقیقه بعد صدای تیر آمد و فهمیدیم می خوان تیر نداری کنن
ما هم همه اسلحه هامون رو آوردیم بالا و از خودمون دفاع می کردیم گاهی افراد من تیر می خوردن و گاهی هم افراد اون ولی اوضاع زمانی بد تر شد که پشت سرم رو نگاه کردن و دیدم
ا/ت کنارم نیست همون لحظه خون توی رگام یخ زد یعنی اون کجا رفته ؟!
که یک دفعه صدای جیغ ظعیفی رو از نزدیکی ماشین شنیدم و سری دویدم اونجا دیدم ا/ت افتاده روی پاهاش و مردی که جلوش بود سری فرار کرد ...... مرتیکه
جونگ کوک :ا/ت ا/ت چی شده حالت خوبه ؟*نگران
ا/ت : دستم .... هق. .... دستم درد می کنه ...*بغض
جونگ کوک : اشکال ندارد آروم باش
و آروم استایل بغل گرفتمش و بردمش داخل ماشین
جونگ کوک : ببین همین جا بمون خب جاییکه نرو من سری بر می گردم باشه ؟
ا/ت : باشه
حمایت .......🙂🖤
پارت بعد پارت آخره که شب قراره بزارمش پس تا شب می بینمت بیبی (:
Part 6
ماشین که بودیم داشتم به منظره بیرون نگاه میکردم کم کم داشتیم از شهر دور میشدیم و من داشتم اضطراب و استرس بیشتری میگرفتم من توی موقعیت های این شکلی زیاد قرار گرفتم ولی این ماموریت به نظرم خیلی استرسی از همیشه بود
جونگ کوک: ا /ت بار هزارمین بار تاکید میکنم که تحت هیچ شرایطی از من دور نشی باشه ؟
ا/ت : چشم
به جایی که قرار بود برسیم رسیدید اونجا یه جای تقریباً دور افتاده بود که چیزی به جز چشم تا کیلومترها اونورتر دیده نمیشد و هنوز هم طرف مقابلی که قرار بود ظاهرا باعث یک سری محصولات رو جابجا کنیم نیومده بودم و ما مجبور بودیم منتظر بمونیم که اونها هم برسن
ا/ت : اون اقای جئوپد کسی که قراره باهاش معامله کنیم اسمش چیه؟
جونگ کوک : راستش کسی فامیلیشو هنوز نمیدونه ولی ما بهش میگیم روباه قرمز اون از توکیو پایتخت ژاپن میاد اینجا که با ما معامله بزرگ اسلحه و یه سری مواد مخدر را انجام بده
ا/ت : به علاوه اسلحه مواد مخدر هم قاچاق میکنیم درسته ؟
جونگ کوک. :نه همیشه ولی ممکنه یه وقتایی هم اگر که طرف مقابل بخواد براش به علاوه اسلحه دیگه هم بیارم
چند دقیقه بالاخره ماشینهای سیاهی جلوی ما پارک کردن و مردی که یه عالمه بادیگارد دوربرش بودن جلوی ما آمد و با آقای جئون دست داد
دین : خوشبختم می بینتمون آقای جئون
جونگ کوک : همچنین ، خب خودتون می دونید که اصلا از وقت تلف کردن خودشم نمیاد خب پول رو آوردین ؟
آقا به یکی از بادیگاردهای پشت سرش علامت داد و اون بادیگارد یک کیف پر از پول رو جلو آورد
ولی من به این موضوع خیلی شک داشتم وقتی که توجه بیشتری کردم فهمیدم این یکی از بادیگاردهای اون آقا که اسمشون دین بود به سمت ماشینی که تمام اون اسلحهها و مواد مخدر در اون قرار داشت رفت و من هم آروم آروم بدون اینکه کسی خبردار بشه به سمتش رفتم و دیم با یه اسلحه میخواد به باک ماشین شلیک کنه ولی اگه این کار رو بکنه ماشین منفجر میشه !
ولی قبل از اینکه شلیک کنه صدای تیر اندازی شروع شد و من هم از این فرصت استفاده کردم و دستم رو به سمت حفره ای که از اون گلوله می آمد گرفتم و تیز خورد توی دستم
که همون لحظه از شدت دردی که توی دستم داشتم روی پاهام افتادم و جیغ خفه ای کشیدم
( ویو جونگ کوک )
چند دقیقه بعد صدای تیر آمد و فهمیدیم می خوان تیر نداری کنن
ما هم همه اسلحه هامون رو آوردیم بالا و از خودمون دفاع می کردیم گاهی افراد من تیر می خوردن و گاهی هم افراد اون ولی اوضاع زمانی بد تر شد که پشت سرم رو نگاه کردن و دیدم
ا/ت کنارم نیست همون لحظه خون توی رگام یخ زد یعنی اون کجا رفته ؟!
که یک دفعه صدای جیغ ظعیفی رو از نزدیکی ماشین شنیدم و سری دویدم اونجا دیدم ا/ت افتاده روی پاهاش و مردی که جلوش بود سری فرار کرد ...... مرتیکه
جونگ کوک :ا/ت ا/ت چی شده حالت خوبه ؟*نگران
ا/ت : دستم .... هق. .... دستم درد می کنه ...*بغض
جونگ کوک : اشکال ندارد آروم باش
و آروم استایل بغل گرفتمش و بردمش داخل ماشین
جونگ کوک : ببین همین جا بمون خب جاییکه نرو من سری بر می گردم باشه ؟
ا/ت : باشه
حمایت .......🙂🖤
پارت بعد پارت آخره که شب قراره بزارمش پس تا شب می بینمت بیبی (:
۱۰.۱k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.