part3
part3
علی-اوک بچه ها میگم بریم یکم استراحت
کنیم بد بریم بیرون یکم بگریدیم
بد شام واینا وخوش گذرونی
همه بجز تارا-اوکی بریم
علی-اوکی پس
تارا تو اوکی نیستی
تارا-ها نه شما برید من سردرد دارم
میخوام بخوابم
محمدرضا-خوب خبواب بد بهتر شدی میریم دیگه
تارا-نه حالا شما برید
علی-نه تارا بدون تو که نمیشه
تارا- نو من حال ندارم نمیخوام زد حال بزنم ولی خوب نمیتونم
پانیذ-خوب اگه اوکی نیس اصرار نکنید بزارید استراحت کنه
علی-یچی میگیا پانیذ بدون سیسیم که حال نمیده
تارا ببرمت دکتر بد استراحت کن میریم بیرون
تارا-نمیخواد الکی بزرگش میکنید
پانیذ-خودشم راضی نیس دیگ
ملیکا-پانیذ جون نمیشه که همه باهم یا میریم یا نمیریم بدون تارا هم که عمرا اصلا
تارا حالا یه دکتر و برو
تارا-از دست شما ها
علی-من میبرمت
پانیذ جان عزیزم تو برو استراحت کن تابیام چیزی خواستی زنگ بزن
پانیذ-اوکی
علی-بریم تارا
بزار وسایلمو بزارم بیام
علی-عا هیچ یادم نبود
تارا-رفتم اتاقم وسایلمو گذاشتم
نشستم رو تخت سرم داش میترکید
خدایا مگه من چیکار کرده بودم که
پانیذ وسر رام گذاشتی اخه
دیگه نتونستم جلو اشکام و بگیرم
بغضم ترکید
اشکام راه خودشونو پیدا کردن
نمیتونستم اینهمه درد و تحمل کنم
علی-وسایلمو گذاشتم
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
علی-اوک بچه ها میگم بریم یکم استراحت
کنیم بد بریم بیرون یکم بگریدیم
بد شام واینا وخوش گذرونی
همه بجز تارا-اوکی بریم
علی-اوکی پس
تارا تو اوکی نیستی
تارا-ها نه شما برید من سردرد دارم
میخوام بخوابم
محمدرضا-خوب خبواب بد بهتر شدی میریم دیگه
تارا-نه حالا شما برید
علی-نه تارا بدون تو که نمیشه
تارا- نو من حال ندارم نمیخوام زد حال بزنم ولی خوب نمیتونم
پانیذ-خوب اگه اوکی نیس اصرار نکنید بزارید استراحت کنه
علی-یچی میگیا پانیذ بدون سیسیم که حال نمیده
تارا ببرمت دکتر بد استراحت کن میریم بیرون
تارا-نمیخواد الکی بزرگش میکنید
پانیذ-خودشم راضی نیس دیگ
ملیکا-پانیذ جون نمیشه که همه باهم یا میریم یا نمیریم بدون تارا هم که عمرا اصلا
تارا حالا یه دکتر و برو
تارا-از دست شما ها
علی-من میبرمت
پانیذ جان عزیزم تو برو استراحت کن تابیام چیزی خواستی زنگ بزن
پانیذ-اوکی
علی-بریم تارا
بزار وسایلمو بزارم بیام
علی-عا هیچ یادم نبود
تارا-رفتم اتاقم وسایلمو گذاشتم
نشستم رو تخت سرم داش میترکید
خدایا مگه من چیکار کرده بودم که
پانیذ وسر رام گذاشتی اخه
دیگه نتونستم جلو اشکام و بگیرم
بغضم ترکید
اشکام راه خودشونو پیدا کردن
نمیتونستم اینهمه درد و تحمل کنم
علی-وسایلمو گذاشتم
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
۲.۵k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.