پارت ۴
کوک: این چشه
جان :پسر عجب شجاعتی داری کسی نمیتونه حتی با اون حرف بزنه
کوک: عجب
زنگ کلاس خورد رفتن کلاسشون
ویو ته
اولین بار بود میدیدم کسی باهام اینجوری رفتار کنه عجب دل و جرعتی داره ولی اون فندوق که زیاد نمیتونه تحمل کنه
زنگ آخر
جان: کوک از کدوم ور میری
کوک: از اون ور
جان: هعی پس تنها باید برم فعلا
کوک: اوم باش فعلا
داشتم میرفتم که سر راهم اونو دیدم به دیوار تکیه داده بود سرش تو گوشیش بود بدون هیچ توجه ای داشتم میرفتم که یچیزی گفت
تهیونگ: عجب دل و جرعتی داری
ویو کوک
برگشتم بهش نگاه کردم که گوشیشو گذاشت تو جیبش به سمتم اومد
کوک: میخوای نداشته باشم ؟
تهیونگ: ببین بچه این پررویت کار دستت میده ها
کوک: نه بابا مثلا چه کاری
ویو ته
یه نیش خند زدمو چسبوندمش به دیوار در گوشش گفتم
ته: میخوای بهت نشون بدم؟
ویو کوک
بین دستاش اسیر بودم اصلا یه لحظه تعجب کردم نمیدونستم چیزی بگم
تهیونگ :(یه نگاه به صورتش کردم): هه میبینم که قرمز شدی خرگوش
کوک: ب..به تو چهههه برو اونور (دست تهیونگو پس زد)
تهیونگ: اع اع کجا خرگوش مگه نمیخواستی بهت نشون بدم
کوک:.... برو اون ور
تهیونگ: ترسو
کوک: خودتی
ته:....
جان :پسر عجب شجاعتی داری کسی نمیتونه حتی با اون حرف بزنه
کوک: عجب
زنگ کلاس خورد رفتن کلاسشون
ویو ته
اولین بار بود میدیدم کسی باهام اینجوری رفتار کنه عجب دل و جرعتی داره ولی اون فندوق که زیاد نمیتونه تحمل کنه
زنگ آخر
جان: کوک از کدوم ور میری
کوک: از اون ور
جان: هعی پس تنها باید برم فعلا
کوک: اوم باش فعلا
داشتم میرفتم که سر راهم اونو دیدم به دیوار تکیه داده بود سرش تو گوشیش بود بدون هیچ توجه ای داشتم میرفتم که یچیزی گفت
تهیونگ: عجب دل و جرعتی داری
ویو کوک
برگشتم بهش نگاه کردم که گوشیشو گذاشت تو جیبش به سمتم اومد
کوک: میخوای نداشته باشم ؟
تهیونگ: ببین بچه این پررویت کار دستت میده ها
کوک: نه بابا مثلا چه کاری
ویو ته
یه نیش خند زدمو چسبوندمش به دیوار در گوشش گفتم
ته: میخوای بهت نشون بدم؟
ویو کوک
بین دستاش اسیر بودم اصلا یه لحظه تعجب کردم نمیدونستم چیزی بگم
تهیونگ :(یه نگاه به صورتش کردم): هه میبینم که قرمز شدی خرگوش
کوک: ب..به تو چهههه برو اونور (دست تهیونگو پس زد)
تهیونگ: اع اع کجا خرگوش مگه نمیخواستی بهت نشون بدم
کوک:.... برو اون ور
تهیونگ: ترسو
کوک: خودتی
ته:....
۴.۴k
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.