پارت : ۴۵
پارت : ۴۵
یونجون : هق هق ما دوباره همو ملاقات میکنیم ولی هق هق قول بده که تا اون موقع نزاری کسی تعمه لباتو بچشه چون اونا فقط ماله منن هق هق
بارام : هق هق قول میدم
بارام : خـ هق خداحافظ
یونجون : هق هق هق هق ( داره با صدای بلند گریه میکنههه😭😭💔)
بارام ویو :
داشتم از یونجون دور میشدم که شروع کرد به بلند بلند گریه کردن
وقتی که گریه هاشو دیدم قلبم پودر شد
و برای اینکه دیگه صدای گریه هاش و داد زدناشو نشنوم
دویدم و رفتم سواره ماشینم شدم و با سرعت از اونجا دور شدم
وقتی که مطمئن شدم که از اونجا دور شدم
ماشین رو کناره جاده پارک کردم
و سرمو گذاشتم روی فرمون و شروع کردم به جیغ زدن و گریه کردن
بارام : هق هق اخه چرا سرنوشته من این شکلیه؟ ( داد و گریه)
بارام : اخه مگه عاشق شدن گناهه؟ ( جیغ)
داشتم با صدای بلند گریه میکردم که چششمم به یه چیزی خورد
یکم که دقت کردم فهمیدم باره
بار جای خوبی برای ادمایی که سرنوشتشون مثله منه هست نه؟
از ماشینم پیاده شدم و رفتم داخله بار که دیدم داخله بار فقط مردا هستن
یکم که با چشمام گشتم دیدم که دوتا زنم هستن
که فکر کنم لزبینن چون یکیشون روی پای اون یکی نشسته بود و داشتن همو میبوسیدن
و چون زنه دیگه ایی نبود رفتم و کناره اونا نشستم که دیدم گارسون اومد
گارسون : الکل میل دارید خانم؟
بارام : بله
گارسون : پس بفرماید
بارام : فقط یه سوال الکل برای زنه باردار ضرر داره؟
گارسون : شما باردارید؟
بارام : امممم خببب اره
گارسون : خب اگه کم بخورید ضرری نداره ولی اگه زیاد بخورید شاید برای بچتون بد باشه
بارام : باشه
بارام : مرسی
گارسون : خواهش
یونجون : هق هق ما دوباره همو ملاقات میکنیم ولی هق هق قول بده که تا اون موقع نزاری کسی تعمه لباتو بچشه چون اونا فقط ماله منن هق هق
بارام : هق هق قول میدم
بارام : خـ هق خداحافظ
یونجون : هق هق هق هق ( داره با صدای بلند گریه میکنههه😭😭💔)
بارام ویو :
داشتم از یونجون دور میشدم که شروع کرد به بلند بلند گریه کردن
وقتی که گریه هاشو دیدم قلبم پودر شد
و برای اینکه دیگه صدای گریه هاش و داد زدناشو نشنوم
دویدم و رفتم سواره ماشینم شدم و با سرعت از اونجا دور شدم
وقتی که مطمئن شدم که از اونجا دور شدم
ماشین رو کناره جاده پارک کردم
و سرمو گذاشتم روی فرمون و شروع کردم به جیغ زدن و گریه کردن
بارام : هق هق اخه چرا سرنوشته من این شکلیه؟ ( داد و گریه)
بارام : اخه مگه عاشق شدن گناهه؟ ( جیغ)
داشتم با صدای بلند گریه میکردم که چششمم به یه چیزی خورد
یکم که دقت کردم فهمیدم باره
بار جای خوبی برای ادمایی که سرنوشتشون مثله منه هست نه؟
از ماشینم پیاده شدم و رفتم داخله بار که دیدم داخله بار فقط مردا هستن
یکم که با چشمام گشتم دیدم که دوتا زنم هستن
که فکر کنم لزبینن چون یکیشون روی پای اون یکی نشسته بود و داشتن همو میبوسیدن
و چون زنه دیگه ایی نبود رفتم و کناره اونا نشستم که دیدم گارسون اومد
گارسون : الکل میل دارید خانم؟
بارام : بله
گارسون : پس بفرماید
بارام : فقط یه سوال الکل برای زنه باردار ضرر داره؟
گارسون : شما باردارید؟
بارام : امممم خببب اره
گارسون : خب اگه کم بخورید ضرری نداره ولی اگه زیاد بخورید شاید برای بچتون بد باشه
بارام : باشه
بارام : مرسی
گارسون : خواهش
۲۲.۷k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.