نفرین به زندگی به همین روزهای سرد

نفرین به زندگی! به همین روزهای سرد
این روزهای سردِ تهی از نبرد و مرد

حسِ پرنده بودنم از دست رفته است
من ماندم و همین قفس و میله های سرد

کو خاطراتِ آبی ام؟ آن لحظه های سبز
هر یک بدل شدند به یک اضطرابِ زرد

بی اتفاق می گذرند از کنارِ من
این روزهایِ بیهوده ی سرد و هرزه گرد

سهیل محمودی
دیدگاه ها (۳)

نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست عشق را همواره با دیوانگی...

تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیستغم تو هست ولی غمگسار باید ...

مسجدی کنارمشروب فروشی قرارداشت وامام جماعت آن مسجددرخطبه های...

باران که می گیرد به هم می ریزد اعصابمتقصیر باران نیست...می گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط