خیلی طولانی است...اما شما بخوانید
خیلی طولانی است...اما شما بخوانید
سلام من عطیه 17ساله و توی یه خونواده مذهبی بزرگ شدم و جز کوچکی از خونواده شهید هستم.
میخام داستان خودمو از بی نمازی و شل حجابی تا محجبه شدنمو براتون بگم.
از بچگی عاشق حجاب بودمو نمازامو میخوندم.یادمه با دختر عمه ام مسابقه میذاشتیم واسه نماز اول وقت
اما این پوشش و نماز خوندن من خیلی دوام نداشت متاسفانه
وارد مقطع راهنمایی که شدم با دوستای جدیدی اشنا شدم و من ازون ادما نیستم که از اخلاق و کارای نامناسب دیگران تاثیر بگیرم خداروشکر
اما خیلی تغییر کردم و حتی اون دختر عمه ی من هم تغییر ناگهانی کرد❗️ادمای محجبه رو خیلی دوستداشتم اما نمیدونم اون چی بود که نمیذاشت من به اون انتخاب و عمل کردنش برسم
من حیای باطنی رو داشتم اما نمیدونم چرا عملیش نمیکردم
کلا مسیر زندگیم عوض شد..توی مسیری از گناه و دوری از خدا ....قرار گرفتم.
باوجود اینکه خونواده مذهبی داریم اما اصلا بمن سخت نمیگرفتن و چیزی نمیگفتن زیادی ازاد بودم اما من از تو چشماشون چیزای دیگ ای رو میخوندم
خیلیا غیر مستقیم بهم میگفتن خیلیا بازبون نیش دارشون میگفتن خیلیای دیگ کاملا واضح بهم میگفتن.
‼️‼️دیدن یه عده مذهبی و چادری حال دلم رو بد میکرد دیدم نسبت به همه چی عوض شد وقتی میدیدم نذر و ختم صلوات دارن اما بدوراز نذرو نیازها غیبت و تهمت و دروغ سرجاش بود
ادم مدگرایی بودم دیگه مدگرایی خیلی چیزا و حس های خوبو ازم گرفته بود
شرایط شغلی پدرم هم طوری بود که زیر زربین بودیم اما من حداقل واسه حفظ ابرو یا...اینکارو نکردم
دلم یچیز میگفت عقلم یچیز دیگ به هیچ صراطی مستقیم نمیشدم!
همیشه به خواهرم میگفتم دوست دارم مثل من باشی تااینکه یه روز اون گفت خب منم دوست دارم خواهرم مثل من باشه
دین و ایمانم به حدی رسیده بود که دیگ چیزیو قبول نداشتم خیلی و حیاهم کم کم داشت میرفت ازدین و ایمان بریدم حس میکردم خداهم دیگ این بنده شو رها کرده دیگه نمیخادش
تااینکه یه شب بطور ناگهانی رفتم تو پیج های ترویج حجاب و#من_حجاب_را_دوست_دارم اونجا خیلی صحبت کردم خیلی کلیپ ها و سخنرانی هارو دیدم و نظرم عوض شد اما انتخاب نهایی رو نگرفته بودمدچار شک و تردید بودم همیشه
تقریبا 3.4روز من مدام تو خودم بودم و به این قضیه فکرمیکردم و بااعضای خونواده درمیون نذاشتم
تااینکه یه شب نزذیکای سحر برنامه❤️از لاک جیغ تاخدا رو❤️رو دیدم و اون قسمت خانوم #زهره_فرح روز بود خیلی تاثیر داشت خیلی گریه کردم و بعدش چندین بار اون قسمتو من دیدم و بقیه قسمت هارو دانلود کردم.دیگه تصمیم خودمو گرفتم و باخدا جونم و امام حسین هم عهد بستم.به امام حسین یه علاقه ی خاصی دارم همیشه توی هیت ها شرکت داشتم اون دهه اول محرم برای من معنای خود خود زندگی رو داشت.و من اون شبو تاخوده صبح فکر کردم و این تاثیری که گرفتم گذارا نبود بهش عمل کردم.شب اخر ماه رمضان افطاری همه فامیلا بودن و من اون شب چادر رو گذاشتم تا دیگ واسه همه جا بیوفته.خوشحالی رو توچشمای مامانم کامل میدیدم
یکی از خاله هام خیلی مشوقم بود همیشه محرم ها باهم بودیم همیشه میگفت باحجاب خیلی زیباتری و بهت میاد
تا دیگه واقعا حجاب رو انتخاب کردم .
‼️‼️‼️بعدش کلی حرف و حدیث شنیدم که این دوست پسرش بهش گفته یه بهم میگفتن نکنه خبریه میخای ازدواج کنی؟
خیلی حرفا که باشنیدنشون دلمو شکوندن و باعث ناراحتی و گریه من شدن
سعی میکردم بی تفاوت باشم بعضی وقتا نمیشد صبر ادم هاهم حدی داره
دیگ توبه کردم و یه ادم دیگ ای شدم و یه اتفاق خوشحال کننده این بود که اون دخترعمه ی من هم بعدازمن کلی تغییر کرد و تونستم به ۳تااز دوستام کمک کنم و تا یه حجاب و پوشش خیلی خیلی کاملی مثل من داشته باشن
#من تونستم خیلیا رو عوض کنم و خوشحالم
الان هم عضو گروه های چله ترک گناه و لاک جیغ هستم و از دوست عزیز ثمین صفالو هم نهایت تشکر رو دارم❤️
#زهرایی_شدن_من_اتفاقی_نبود
انشالله همه به اون درجه انسان کامل برسیم یه مسلمون واقعی باشیم نه فقط از حجاب و پوشش از باطنمون هم تغییر کنیم
#هنوز_خیلی_شرمنده_امام_زمان_هستم
اما به اون حال دلهِ و ارامشه رسیدم
شرمنده ام اقا
التماس دعای فرج
عکس : زهره فرح روز
سلام من عطیه 17ساله و توی یه خونواده مذهبی بزرگ شدم و جز کوچکی از خونواده شهید هستم.
میخام داستان خودمو از بی نمازی و شل حجابی تا محجبه شدنمو براتون بگم.
از بچگی عاشق حجاب بودمو نمازامو میخوندم.یادمه با دختر عمه ام مسابقه میذاشتیم واسه نماز اول وقت
اما این پوشش و نماز خوندن من خیلی دوام نداشت متاسفانه
وارد مقطع راهنمایی که شدم با دوستای جدیدی اشنا شدم و من ازون ادما نیستم که از اخلاق و کارای نامناسب دیگران تاثیر بگیرم خداروشکر
اما خیلی تغییر کردم و حتی اون دختر عمه ی من هم تغییر ناگهانی کرد❗️ادمای محجبه رو خیلی دوستداشتم اما نمیدونم اون چی بود که نمیذاشت من به اون انتخاب و عمل کردنش برسم
من حیای باطنی رو داشتم اما نمیدونم چرا عملیش نمیکردم
کلا مسیر زندگیم عوض شد..توی مسیری از گناه و دوری از خدا ....قرار گرفتم.
باوجود اینکه خونواده مذهبی داریم اما اصلا بمن سخت نمیگرفتن و چیزی نمیگفتن زیادی ازاد بودم اما من از تو چشماشون چیزای دیگ ای رو میخوندم
خیلیا غیر مستقیم بهم میگفتن خیلیا بازبون نیش دارشون میگفتن خیلیای دیگ کاملا واضح بهم میگفتن.
‼️‼️دیدن یه عده مذهبی و چادری حال دلم رو بد میکرد دیدم نسبت به همه چی عوض شد وقتی میدیدم نذر و ختم صلوات دارن اما بدوراز نذرو نیازها غیبت و تهمت و دروغ سرجاش بود
ادم مدگرایی بودم دیگه مدگرایی خیلی چیزا و حس های خوبو ازم گرفته بود
شرایط شغلی پدرم هم طوری بود که زیر زربین بودیم اما من حداقل واسه حفظ ابرو یا...اینکارو نکردم
دلم یچیز میگفت عقلم یچیز دیگ به هیچ صراطی مستقیم نمیشدم!
همیشه به خواهرم میگفتم دوست دارم مثل من باشی تااینکه یه روز اون گفت خب منم دوست دارم خواهرم مثل من باشه
دین و ایمانم به حدی رسیده بود که دیگ چیزیو قبول نداشتم خیلی و حیاهم کم کم داشت میرفت ازدین و ایمان بریدم حس میکردم خداهم دیگ این بنده شو رها کرده دیگه نمیخادش
تااینکه یه شب بطور ناگهانی رفتم تو پیج های ترویج حجاب و#من_حجاب_را_دوست_دارم اونجا خیلی صحبت کردم خیلی کلیپ ها و سخنرانی هارو دیدم و نظرم عوض شد اما انتخاب نهایی رو نگرفته بودمدچار شک و تردید بودم همیشه
تقریبا 3.4روز من مدام تو خودم بودم و به این قضیه فکرمیکردم و بااعضای خونواده درمیون نذاشتم
تااینکه یه شب نزذیکای سحر برنامه❤️از لاک جیغ تاخدا رو❤️رو دیدم و اون قسمت خانوم #زهره_فرح روز بود خیلی تاثیر داشت خیلی گریه کردم و بعدش چندین بار اون قسمتو من دیدم و بقیه قسمت هارو دانلود کردم.دیگه تصمیم خودمو گرفتم و باخدا جونم و امام حسین هم عهد بستم.به امام حسین یه علاقه ی خاصی دارم همیشه توی هیت ها شرکت داشتم اون دهه اول محرم برای من معنای خود خود زندگی رو داشت.و من اون شبو تاخوده صبح فکر کردم و این تاثیری که گرفتم گذارا نبود بهش عمل کردم.شب اخر ماه رمضان افطاری همه فامیلا بودن و من اون شب چادر رو گذاشتم تا دیگ واسه همه جا بیوفته.خوشحالی رو توچشمای مامانم کامل میدیدم
یکی از خاله هام خیلی مشوقم بود همیشه محرم ها باهم بودیم همیشه میگفت باحجاب خیلی زیباتری و بهت میاد
تا دیگه واقعا حجاب رو انتخاب کردم .
‼️‼️‼️بعدش کلی حرف و حدیث شنیدم که این دوست پسرش بهش گفته یه بهم میگفتن نکنه خبریه میخای ازدواج کنی؟
خیلی حرفا که باشنیدنشون دلمو شکوندن و باعث ناراحتی و گریه من شدن
سعی میکردم بی تفاوت باشم بعضی وقتا نمیشد صبر ادم هاهم حدی داره
دیگ توبه کردم و یه ادم دیگ ای شدم و یه اتفاق خوشحال کننده این بود که اون دخترعمه ی من هم بعدازمن کلی تغییر کرد و تونستم به ۳تااز دوستام کمک کنم و تا یه حجاب و پوشش خیلی خیلی کاملی مثل من داشته باشن
#من تونستم خیلیا رو عوض کنم و خوشحالم
الان هم عضو گروه های چله ترک گناه و لاک جیغ هستم و از دوست عزیز ثمین صفالو هم نهایت تشکر رو دارم❤️
#زهرایی_شدن_من_اتفاقی_نبود
انشالله همه به اون درجه انسان کامل برسیم یه مسلمون واقعی باشیم نه فقط از حجاب و پوشش از باطنمون هم تغییر کنیم
#هنوز_خیلی_شرمنده_امام_زمان_هستم
اما به اون حال دلهِ و ارامشه رسیدم
شرمنده ام اقا
التماس دعای فرج
عکس : زهره فرح روز
۲۲.۸k
۲۳ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.