شب ها که آسوده در خواب خوش هستی
شب ها که آسوده در خواب خوش هستی
با خاطراتِ تو ؛ من در کلنجارم
از منگریزان است یک خوابِ رویایی
تا هست در ذهنم ؛ آن خاطراتِ تو
تنها نمیگذراند من را به حالِ خویش
بَه چه وفادارَند ؛ این خاطراتِ تو
دیگر بس است اندوه ؛ خواهَم که بُگریزم
از این همه تشویش ؛ از خاطراتِ تو
یک روز من از این شهر ؛ پَر میزنََم میرَم
میرم به شهری که ؛ نیست خاطراتِ تو
راحَت شَوَم روزی ؛ از غصّه و اندوه
آتش زَنَم من بر ؛ آنخاطراتِ تو
با خاطراتِ تو ؛ من در کلنجارم
از منگریزان است یک خوابِ رویایی
تا هست در ذهنم ؛ آن خاطراتِ تو
تنها نمیگذراند من را به حالِ خویش
بَه چه وفادارَند ؛ این خاطراتِ تو
دیگر بس است اندوه ؛ خواهَم که بُگریزم
از این همه تشویش ؛ از خاطراتِ تو
یک روز من از این شهر ؛ پَر میزنََم میرَم
میرم به شهری که ؛ نیست خاطراتِ تو
راحَت شَوَم روزی ؛ از غصّه و اندوه
آتش زَنَم من بر ؛ آنخاطراتِ تو
۱۶۱
۱۱ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.