دوست داشتنت چمدانیست

دوست داشتنت چمدانیست
در دستانِ بلاتکلیف ترین مسافر
که راهی اش می کنند
بی آنکه بداند کجا
بداند کِی
نه شماره ی پروازی
نه بلیطِ قطاری
او می ماند و چمدان
و تماشایِ هرروزه ی مسافرانی که
با لبخند با اشک
از هم جدا می شوند
به هم می رسند
و او
نه می داند باید گریه کند
نه می داند باید بخندد
دوست داشتنت چمدانیست
که نه می توانم بازش کنم
نه می توانم رهایش کنم
نه می توانم به مقصدی بروم
شاید باید فراموشی بگیرم
چمدان را جایی جای بگذارم
اولین بلیط را خریداری کنم
و دور شوم و هرکه از من پرسید
چمدان به همراه ندارید ؟
بگویم
به گمانم در ایستگاه جای گذاشتم
بگویند
می خواهید خبر بدهید پیدایش کنند ؟
بگویم اگر برایِ من باشد
پیدایم می کند
دوست داشتنت چمدانیست
که با همه ی فراموشی هم باز
به گمانم به پایِ روزی آمدنش
خواهم نشست
من دوست داشتنت را دوست دارم ... !

عادل دانتیسم
دیدگاه ها (۱۷)

نیکی هنری نیست به امید تلافیاحسان به کسی کن که به کار تو نیا...

مَن باشَم و وِی باشَد و مِی باشَد و نِیکِی باشَد و کِی باشَد...

مرا ز مردم نااهل، چشم مردمی است امید میوه ز شاخ بریده ای دار...

ادم وقتی دستش به جایی بند نیست سراغ آرزوها می رودآرزوهایش که...

بخاطر چی می گم کمپ

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط