اخرین بازمانده از اهریمن

اخرین بازمانده از اهریمن🌌

قسمت ۶✨

از زبان اسکروچ 💚

میخواستم برم سمت مفلیس تا بهش یکم دلداری بدم ولی همون موقع دکتر از تو اتاقم اومد بیرون
من : خانم دکتر برادرم حالش چطوره
اون : حالش خوبه فقط یکم تب داره ...
احتمالا حالش زیاد خوب نبوده و اینطوری شده
من : ( زمزمه ) خداروشکر ....
دکتره رو تا جلوی در همراهی کردمو تشکر کردم...
از پله ها بالا رفتمو به اتاقم که رسیدم دیدم مفلیس دست سونیکو گرفته و داره بهش نگا میکنه.اروم دستمو گذاشتم رو شونش
من : توهم نگرانی
مفلیس : اره ...
دلم هم واسه سونیک و هم واسه مفلیس میسوزه
سونیک که حالش خیلی هم خوب نیست چون اون دکتره برای اینکه بیشتر مفلیس ناراحت نشه دم در اینا رو بهم گفت :
اون : حالش خیلی خوب نیستو من نمیتونم کاری انجام بدم ... ولی احتمالا تا چند روز یا هفته ی دیگه بیدار میشه ...
( الان )
من : بهتره بریم یه چیزی بخوریم
ما الان نمیتونیم هیچ کاری براش انجام بدیم بیا
دستشو کشیدم ولی مقاومت کرد
مفلیس : ( نشستن رو صندلی کنار تخت) من نمیام.میخوام پیشش بمونم
من : باشه پس منم اینجا پیشتون می
مونم
مفلیس : اسکروچ
من : بله
مفلیس : چرا اینطوری شد ... سونیک که داشت این ور و اون ور میپرید و حالش حتی از منم بهتر بود پس چی شد
من : مفلیس خب راستش...
آههههه.سونیک از بچگی یه بیماری خاص داشت که با همه ی بیماری ها فرق میکرد.فرقش این بود که اگه به هر چیزی که خیلی خوشحال ، ناراحت یا عصبیش کنه واکنش نشون میدادو سونیکو از شدت فشار خیلی زیادی که به بدنش وارد میشد بیهوش میکرد و تا چند وقت حالش بد بود و هی بیوش میشد اونم بیهوشی های کوتاه ...
مفلیس : که اینطور ...
من : وقتی مادر مرد ... سونیک مث الان بیهوش شد ... واقعا وضیفه ی سنگینی رو دوشم بود
از این ور سونیک حالش بد بودو با مرگ دستو پنچه نرم میکرد.از اون ورم تو به دنیا اومده بودی و به کمک من نیاز داشتی !آههههه ، بگذریم گرسنت نی
مفلیس : یکم
ذمن : پایه ی بیسکوییت شکلاتی
با شکلات داغ هستی ؟
مفلیس : گمون کنم اره ...
من :پس حله
میریم تو اشپزخونه و من برای خودمون بیسکوییت شکلاتی و شکلات داغ درست میکنم و میرم پیشش و باهاش صحبت میکنم

از زبان سونیک تو رویا💙

توی یه فضای سیاه رنگی بودم که انگار توش معلق بودم
هیچ کسم به جز خودم اونجا نبود
من: هیییی ... کسی صدامو میشنوه...
دوباره داد زدم
من : کسی صدامو میشنوه ...
...... : من صداتو شنیدم رفیق
وایسا ببینم صداش خیلی اشنا بود
نه نه نه نه نه نه نه نه نهههههههههه
خودشه ... همون موش کثیف
من : تو کجایی ترسو ؟ خودتو نشون بده
شدو : من جلوتم منو نمیبینی سونیک
من : ( نفس کشیدن بلند) تو ... توی کثافت ... چرا برگشتی .( با داد)
شدو: میخاستم تو هم مث اون به اون دنیا بفرستمت
ادامه دارد....
دیدگاه ها (۰)

اینم سونیک تو رمانهسنش هم ۲۳

اخرین باز مانده از اهریمن 🌌قسمت ۷✨چند هفته بعداز زبان سونیک ...

اینم اسکروچ توی داستان سنش هم ۲۸ . ۲۹خیلی مهربونه

بسم الله اینطوریشو دیگه ندیده بودم هشتمین عکس مثلا تلنزه ؟ ش...

تحت تعقیب

تحت تعقیب

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط