(پارت ۴)
(پارت ۴)
(ویو کوک)
وقتی اسم جیمین رو آورد اعصابم بهم ریخت چرا با جیمین رفته؟ چرا تنها نرفته؟ اصلا من چرا به این چیزا فکر میکنم. چرا وقتی میگه با یکی دیگه بوده هم عصبانی میشم هم حرصم میگیره؟ چراااااا.
وقتی به خودم اومد که جلوی دفتر کارم بودم. رفت داخل و به کارام رسیدگی کردم.
(ویو ا.ت)
وقتی چشام رو باز کردم خودم رو داخل یه اتاق دیدم. شوکه شدم. چرا من اینجام؟ کی منو آورده اینجا؟ یهو تمام اتفاقاتی که افتاده د جلوی چشمم مرور شد. ترسم بیشتر شد اگه با من هم همون کاری بکنن که با اون مرده انجام دادن پس دیگه روزای آخرمه.
نههههه. من نمیخوام بمیرممممم. من هنوز ارزو دارم. من هنوز ازدواج نکردم چراااااا!!!
پاشدم رفتم سمت پنجره. خورشید داشت طلوع میکرد پس یعنی من یه روز بیهوش بودم. رفتم سمت در که طبق معمول قفل بود. دیگه این آخره ناامیدیه. دوباره نشستم رو تخت. بغض کرده بودم چرا من تو اون تاریکی شب اون صحنه رو دیدم؟ چرا به جای اون همه آدم من باید اون اتفاق رو میدیدم چرا من؟
همین جور که پاهام رو توی بغلم گرفته بودم و داشتم گریه میکردم یهو......
(ویو کوک)
وقتی اسم جیمین رو آورد اعصابم بهم ریخت چرا با جیمین رفته؟ چرا تنها نرفته؟ اصلا من چرا به این چیزا فکر میکنم. چرا وقتی میگه با یکی دیگه بوده هم عصبانی میشم هم حرصم میگیره؟ چراااااا.
وقتی به خودم اومد که جلوی دفتر کارم بودم. رفت داخل و به کارام رسیدگی کردم.
(ویو ا.ت)
وقتی چشام رو باز کردم خودم رو داخل یه اتاق دیدم. شوکه شدم. چرا من اینجام؟ کی منو آورده اینجا؟ یهو تمام اتفاقاتی که افتاده د جلوی چشمم مرور شد. ترسم بیشتر شد اگه با من هم همون کاری بکنن که با اون مرده انجام دادن پس دیگه روزای آخرمه.
نههههه. من نمیخوام بمیرممممم. من هنوز ارزو دارم. من هنوز ازدواج نکردم چراااااا!!!
پاشدم رفتم سمت پنجره. خورشید داشت طلوع میکرد پس یعنی من یه روز بیهوش بودم. رفتم سمت در که طبق معمول قفل بود. دیگه این آخره ناامیدیه. دوباره نشستم رو تخت. بغض کرده بودم چرا من تو اون تاریکی شب اون صحنه رو دیدم؟ چرا به جای اون همه آدم من باید اون اتفاق رو میدیدم چرا من؟
همین جور که پاهام رو توی بغلم گرفته بودم و داشتم گریه میکردم یهو......
۵.۱k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.