.(پارت ۳)
.(پارت ۳)
(ویو تهیونگ)
که یهو جونگکوک رو دیدم که داره به سمتم میاد. اه دوباره قلبم داره تند تند میزنه. نمیدونم چرا وقتی میبینمش اینجوری میشم. هم یه حس استرس دارم که یه وقت جلوش سوتی ندم و هم یه حس خوشحالی انگار که دارم رو ابرا سیر میکنم. بهم که نزدیک تر شد ضربان قلبم بیشتر شد طوری که احساس میکردم هر لحظه ممکنه از قفسه سینم بزنه بیرون. (کوک @)
@: انجامش دادی؟
فهمیدم داره درباره اون مرده حرف میزنه پس سریع گفتم:
= اره کشتمش.
@خوبه
میخواست بره که ادامه دادم.
=فقط یه مشکلی هست .
@ چی؟
=یه دختره وقتی که داشتم اون یارو رو میکشتم دیدم ولی نگران نباش گرفتیمش.
@گرفتیمش؟
=اره دیگه من و جیمین.
یه لحظه احساس کردم اخماش رفت تو ولی دوباره به حالت عادیش برگشت.
چرا اینجوری شد؟
@خیله خوب.
و بعد هم رفت.
(ویو تهیونگ)
که یهو جونگکوک رو دیدم که داره به سمتم میاد. اه دوباره قلبم داره تند تند میزنه. نمیدونم چرا وقتی میبینمش اینجوری میشم. هم یه حس استرس دارم که یه وقت جلوش سوتی ندم و هم یه حس خوشحالی انگار که دارم رو ابرا سیر میکنم. بهم که نزدیک تر شد ضربان قلبم بیشتر شد طوری که احساس میکردم هر لحظه ممکنه از قفسه سینم بزنه بیرون. (کوک @)
@: انجامش دادی؟
فهمیدم داره درباره اون مرده حرف میزنه پس سریع گفتم:
= اره کشتمش.
@خوبه
میخواست بره که ادامه دادم.
=فقط یه مشکلی هست .
@ چی؟
=یه دختره وقتی که داشتم اون یارو رو میکشتم دیدم ولی نگران نباش گرفتیمش.
@گرفتیمش؟
=اره دیگه من و جیمین.
یه لحظه احساس کردم اخماش رفت تو ولی دوباره به حالت عادیش برگشت.
چرا اینجوری شد؟
@خیله خوب.
و بعد هم رفت.
۳.۳k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.