وقتی می خواستی سوپرایزش کنی ولی...
وقتی می خواستی سوپرایزش کنی ولی...
پارت2️⃣
همه باهم زدیم زیر خنده و یونا سریع رفت کیکو بیاره،با هم جشن گرفتیم و همه چی خوب بود...بلاخره...الان وقت اجرای نقشس😈😅
_پسرا بیاین جرعت حقیقت بازی کنیم
+آره بیاینننننن...🙏🏻🙇🏻♀️
پسرا هم به نشونه ی تایید سرشون تکون دادن و لبخند زدن که من و یونا هول کردیم و با سرعت جت پاشدیم بریم وسایلو بیاریم که متاسفانه هردومون کله پا شدیم...
ما دو تا داشتیم به هم چشم غره می رفتیم و از خجالت می مردیم ولی پسرا انگار نه انگار داشتن غش می کردن از خنده،تا آماده کردن وسایل کلی با یونا بحث کردیم که تقصیر تو بود کله پا شدیم ولی خب به نتیجه ای نرسید...
جیمین:این چیه؟
کوک:هیونگ یکم فکر کن...
جیمین:خب چیه؟!
کوک:😊
جیمین:کوککککککککک
_حالا دعوا نکنین،چشمکی زدم و گفتم این دروغ سنجه،هر کی نوبتش بشه دستشو میزاره توش و اگه دروغ بگه تنبیه سختی در پیش داره
یونا بطری رو چرخوند...خب نامجون باید از جین بپرسه
جین:آسون بپرس پسرم...
نامجون در حال لبخند زدن:هیونگ گروه خونیت چیه؟
کوک:آخه این سواله هیونگگگ
جین:خوشگلی😁[خنده شیشه پاک کنی]
...راستش با تمام سختیا پسرا و یونا باعث خوشحالیمن کاش برای همیشه پیشم....با صدای شوگا به خودم اومدم،فکر کنم نوبت منه
هوسوک:ات تا حالا به ته خیانت کردی؟
راستش یکم ترسیده بودم،ولی نه؛من به ته باور دارم پس گفتم نه که صدای دستگاه بلند شد،همه طبق نقشمون بهم نگاه کردنو و منم به دوربین نگاه کردم و نقشرو دنبال کردم. _ات ×تهیونگ
_ته،بهم اعتماد داری؟!من واقعا بهت خیانت نکردم
×....
_ته،باورم داری؟!
الان ترسیده بودم ولی فکر به عشقمون و این سالایی که با هم بودیم باعث شد شجاعتمو جمع کنم پس ادامه دادم...
_ته این دستگاه می تونه خطا بده
×ات خفه شو...
با حرف ته تمام وجودم لرزید
_ته،چی می گی؟؟؟!باورم نداری؟!حرف دستگاهو قبول می کنی؟!من هیچ وقت بهت خیانت نکر... با حس طعم خون توی دهنم گریم گرفت،اعضا جلوی ته رو گرفته بودن و سعی داشتن آرومش کنن ولی من تو شُک بودم،شاید بقیه راست می گفتن=>[یک هفته قبل]
÷هه دختره فکر کرده چون آقای کیم دوسش داره باهاش قرار میزاره،دختره ی از خود راضی
٪دقیقا،آقای کیم فقط دلش برای دختره سوخت وگرنه این دختره چیزی نداره...
÷شرط می بندم حتی بهش اعتمادم نداره
_دهنتونو ببندین...من و ته عاشق همیم،نیازی ندارم ثابت کنم ولی فقط برای بستن دهنتون اعتماد ته بهمو بهتون نشون می دم و بعد منتظر اخراج شدن باشین
.....
صورتم کاملا خیس شده بود
+ات،ات خوبی؟!
×چیکارش داری دختره خیانتکارو اصلا بزار بمیره...
+هی آقای کیم تهیونگ حرف دهنتو بفهم ات ی بدبخت فکر کرد عاشقشی،فکر کرد بهش اعتماد داری...
×هه،اعتماد؟عشق؟نه!من فقط دیدم پدر مادر نداره باهاش خوب بودم
_چی؟چی می گی؟!
گریم شدت گرفته بود که ته ادامه داد
×ازت متنفرم ات کاش هیچ وقت نمی دیدمت...
صدای شکستن قلبمو به وضوح می شنیدم،پاهام سست شده بود و حتی نمی تونستم رو پاهام وایسم،داشتم میفتادم که هوپ گرفتم
هوپ:تهیونگ اصلا می فهمی چی می گی؟گوش کن..
×چی رو گوش بدم هیونگ،چی رو؟
جیمین:ته بعدا پشیمون می شی....
کیفمو برداشتم و با تمام سرعتم از خونه زدم بیرون
پارت2️⃣
همه باهم زدیم زیر خنده و یونا سریع رفت کیکو بیاره،با هم جشن گرفتیم و همه چی خوب بود...بلاخره...الان وقت اجرای نقشس😈😅
_پسرا بیاین جرعت حقیقت بازی کنیم
+آره بیاینننننن...🙏🏻🙇🏻♀️
پسرا هم به نشونه ی تایید سرشون تکون دادن و لبخند زدن که من و یونا هول کردیم و با سرعت جت پاشدیم بریم وسایلو بیاریم که متاسفانه هردومون کله پا شدیم...
ما دو تا داشتیم به هم چشم غره می رفتیم و از خجالت می مردیم ولی پسرا انگار نه انگار داشتن غش می کردن از خنده،تا آماده کردن وسایل کلی با یونا بحث کردیم که تقصیر تو بود کله پا شدیم ولی خب به نتیجه ای نرسید...
جیمین:این چیه؟
کوک:هیونگ یکم فکر کن...
جیمین:خب چیه؟!
کوک:😊
جیمین:کوککککککککک
_حالا دعوا نکنین،چشمکی زدم و گفتم این دروغ سنجه،هر کی نوبتش بشه دستشو میزاره توش و اگه دروغ بگه تنبیه سختی در پیش داره
یونا بطری رو چرخوند...خب نامجون باید از جین بپرسه
جین:آسون بپرس پسرم...
نامجون در حال لبخند زدن:هیونگ گروه خونیت چیه؟
کوک:آخه این سواله هیونگگگ
جین:خوشگلی😁[خنده شیشه پاک کنی]
...راستش با تمام سختیا پسرا و یونا باعث خوشحالیمن کاش برای همیشه پیشم....با صدای شوگا به خودم اومدم،فکر کنم نوبت منه
هوسوک:ات تا حالا به ته خیانت کردی؟
راستش یکم ترسیده بودم،ولی نه؛من به ته باور دارم پس گفتم نه که صدای دستگاه بلند شد،همه طبق نقشمون بهم نگاه کردنو و منم به دوربین نگاه کردم و نقشرو دنبال کردم. _ات ×تهیونگ
_ته،بهم اعتماد داری؟!من واقعا بهت خیانت نکردم
×....
_ته،باورم داری؟!
الان ترسیده بودم ولی فکر به عشقمون و این سالایی که با هم بودیم باعث شد شجاعتمو جمع کنم پس ادامه دادم...
_ته این دستگاه می تونه خطا بده
×ات خفه شو...
با حرف ته تمام وجودم لرزید
_ته،چی می گی؟؟؟!باورم نداری؟!حرف دستگاهو قبول می کنی؟!من هیچ وقت بهت خیانت نکر... با حس طعم خون توی دهنم گریم گرفت،اعضا جلوی ته رو گرفته بودن و سعی داشتن آرومش کنن ولی من تو شُک بودم،شاید بقیه راست می گفتن=>[یک هفته قبل]
÷هه دختره فکر کرده چون آقای کیم دوسش داره باهاش قرار میزاره،دختره ی از خود راضی
٪دقیقا،آقای کیم فقط دلش برای دختره سوخت وگرنه این دختره چیزی نداره...
÷شرط می بندم حتی بهش اعتمادم نداره
_دهنتونو ببندین...من و ته عاشق همیم،نیازی ندارم ثابت کنم ولی فقط برای بستن دهنتون اعتماد ته بهمو بهتون نشون می دم و بعد منتظر اخراج شدن باشین
.....
صورتم کاملا خیس شده بود
+ات،ات خوبی؟!
×چیکارش داری دختره خیانتکارو اصلا بزار بمیره...
+هی آقای کیم تهیونگ حرف دهنتو بفهم ات ی بدبخت فکر کرد عاشقشی،فکر کرد بهش اعتماد داری...
×هه،اعتماد؟عشق؟نه!من فقط دیدم پدر مادر نداره باهاش خوب بودم
_چی؟چی می گی؟!
گریم شدت گرفته بود که ته ادامه داد
×ازت متنفرم ات کاش هیچ وقت نمی دیدمت...
صدای شکستن قلبمو به وضوح می شنیدم،پاهام سست شده بود و حتی نمی تونستم رو پاهام وایسم،داشتم میفتادم که هوپ گرفتم
هوپ:تهیونگ اصلا می فهمی چی می گی؟گوش کن..
×چی رو گوش بدم هیونگ،چی رو؟
جیمین:ته بعدا پشیمون می شی....
کیفمو برداشتم و با تمام سرعتم از خونه زدم بیرون
۱۳.۱k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.