ویو جیمین
ویو جیمین
بعد تموم شدن کارم رفتم خونه فهمیدم مامان بابای یونا هم خونه ان اه رفتم بالا دیدم ات مثه فرشته ها خوابیده بود دلم نیومد از خواب بیدارش کنم خیلی ناز خوابیده بود رفتم پایین به اجوما گفتم ناهار اماده کنه رفتم نشستم رو مبل روشن کردم تلویزیون فیلم ببینم که مامان یونا زر زد
√:اقای پارک جیمین امیدوارم با زنت دعوا کرده باشی
جیمین:برای چی
√:مگه ندیدی چه بلایی سر دختر بیچاره من اورد
جیمین:با چشمات دیدی؟
√:کاملا معلوم اون زده
از شدت حسادت زده
جیمین:اخه من نمی فهمم ات بیاد به چیه دخترت حسادت کنه قیافه سطل اشغال از اون خوشگل تره اخلاق که اینه سگ پیت بول همش در حال پاچه گرفتن به چی حسودی کنه
√:دخترمن هم قیافه داره هم اخلاق بخاطر این حسادت میکنه که یونا از تو بچه داره اون نداره
جیمین:خانم لی دهن منو باز نکن ات هروقت دلش بخواد میتونیم بچه دار شیم اگه قبل ازدواج ما رابطه داشتیم ات الان 10 قلو باردار بود بهتر دهنتم ببندی
اجوما:ارباب میز اماده کردم
جیمین:اجوما ما که خونه نبودیم بین ات یونا چیشد
اجوما:ارباب من داشتم میرفتم بالا که کارارو انجام بدم که شنیدم یونا خانم به ات خانم میگفت که ات حالا چطوره تو کتک بخوری جیمین با تو دعوا کنه یونا خانم گلدون برمیداره میکوبونه تو سر خودش ات خانم قست بدی نداشت فقط داشت از سر دل سوزی برای یونا صبحونه می بردم
جیمین:احمق فک میکنه گلدون بکبونه تو سرش من با ات دعوا میکنم
√:دروغ یونا همچین کاری نمی کنی پیر سگ چرا داری دروغ میگی
جیمین:هوووو جلو من داره به خدمتکارم توهین میکنی خجالتم خوب چیزیه
اجوما:یونا خانم فک کنم مشکل روانی دارن
=:یعنی چی درست صحبت کن
اجوما:مگه دروغ یه بار که الکی خودکشی کرد یه بار که الان
جیمین:یه لحظه یه لحظه گفتی الکی خودکشی کرد یعنی چی
اجوما:ماجرارو میگه
جیمین:هعععع😂 یونا بخاطر اینکه فراموشی گرفتی فردا حالیت می کنم بازی دادن من یعنی چی
√:دروغه
جیمین:ببند دهنتو(عربده)
الان فقط بخاطر فراموشیش باهاش کاری ندارم اما فردا قرار بره تو گور
=:جیمین بهتر نیست خودتو کنترل کنی چون یونا حاملس
جیمین:به جهنم که حاملس باید قبل از اینکه بازیگر بازی درار به اینجاشم فک میکرد
ات میاد پایین.
ات:آآآ ناهار اماده شده
عشقم بیا ناهار
جیمین:زندگیم خوب خوابیدی
ات:اوهوم
جیمین:درد که نداشتی
ات:نچ
بیا ناهار خیلی گشنمه
√:بیا ناهار خیلی گشنمه زدی تو سر دخترمن فراموشی گرفته بعد تو گشنته
ات:ببخشید اما من نزدم تو سر دخترتون مگه مثل اون مریضم
√:درست حرف بزن
جیمین:مگه تو درست حرف میزنی که به زن من میگی درست حرف بزن
ات عشقم بیا بریم سر میز
√:واقعا که
مامان بابای یونا میرن بالا
جیمین:اممم عشقم اون کیمچیو بده
ات:بیا
جیمین میخوام بهت یه چیزی بگم
جیمین:جونم
ات:میشه لیا بیاد اینجا
جیمین:(نگاه معنی دار به ات میکنه)
ات:چیه چرا اینطوری نگا میکنی
جیمین:نمیشه
ات:چرا
جیمین:من نمی تونم یه خراب راه بدم تو خونه ام
ات:اون زنیم که حاملش کردی یه خراب فقط به رفیق من لقب بد نده اول زن خودتو ببین بعد
جیمین:الان برا چی بحث میکنی
ات:بحث نمی کنم میگم رفیق بیاد اینجا اگه نمیشه منم اینحا نمی مونم
جیمین:هعع😂😂ببخشید
ات:گفتم اگه لیا نیاد منم اینجا نمی مونم
جیمین:این حرفتو نشنیده میگیرم
ات:ببخشید چرا
جیمین:ات ساکت شو دیگه
ات:جیمین یا لیا میاد یا من میرم
جیمین از سر میز بلند میشه میره تو اتاقش
ات:اوفففف
ات میره تو اشپز خونه
ات:اجوما موبایل داری
اجوما:اره بیا
ات میره تو حیاط به لیا زنگ میزنه
ات:الو لیا
لیا:حیون صفت منو برای عروسیت دعوت نمی کنی نه
ات:لیا گوش کن انقد اینجا اتفاقای بدی افتاده میشه یه جوری بیای اینجا
لیا:اخه نگهبانا راه میدنم
ات:اونا بامن تو فردا بیا باشه
لیا:اوف باشه خدا لعنتت کنه
ات بعد تموم شدن تلفنش میره تلفن اجوما رو میده میره تو اتاقش جیمین رو مبل اتاقشون نشسته ات میره لباس بپوشه بره بیرون
اماده میشه که اتاق بره بیرون
جیمین:کجا (باداد)
ات:به توچه
جیمین:هعع😂 نشنیدم بلند تر بگو
ات:گفتم به توچه
جیمین:به من چه اره
ات:ا.. اره
جیمین:ات فک کنم درد هایی که کشید کمت بوده نه
ات:....
بعد تموم شدن کارم رفتم خونه فهمیدم مامان بابای یونا هم خونه ان اه رفتم بالا دیدم ات مثه فرشته ها خوابیده بود دلم نیومد از خواب بیدارش کنم خیلی ناز خوابیده بود رفتم پایین به اجوما گفتم ناهار اماده کنه رفتم نشستم رو مبل روشن کردم تلویزیون فیلم ببینم که مامان یونا زر زد
√:اقای پارک جیمین امیدوارم با زنت دعوا کرده باشی
جیمین:برای چی
√:مگه ندیدی چه بلایی سر دختر بیچاره من اورد
جیمین:با چشمات دیدی؟
√:کاملا معلوم اون زده
از شدت حسادت زده
جیمین:اخه من نمی فهمم ات بیاد به چیه دخترت حسادت کنه قیافه سطل اشغال از اون خوشگل تره اخلاق که اینه سگ پیت بول همش در حال پاچه گرفتن به چی حسودی کنه
√:دخترمن هم قیافه داره هم اخلاق بخاطر این حسادت میکنه که یونا از تو بچه داره اون نداره
جیمین:خانم لی دهن منو باز نکن ات هروقت دلش بخواد میتونیم بچه دار شیم اگه قبل ازدواج ما رابطه داشتیم ات الان 10 قلو باردار بود بهتر دهنتم ببندی
اجوما:ارباب میز اماده کردم
جیمین:اجوما ما که خونه نبودیم بین ات یونا چیشد
اجوما:ارباب من داشتم میرفتم بالا که کارارو انجام بدم که شنیدم یونا خانم به ات خانم میگفت که ات حالا چطوره تو کتک بخوری جیمین با تو دعوا کنه یونا خانم گلدون برمیداره میکوبونه تو سر خودش ات خانم قست بدی نداشت فقط داشت از سر دل سوزی برای یونا صبحونه می بردم
جیمین:احمق فک میکنه گلدون بکبونه تو سرش من با ات دعوا میکنم
√:دروغ یونا همچین کاری نمی کنی پیر سگ چرا داری دروغ میگی
جیمین:هوووو جلو من داره به خدمتکارم توهین میکنی خجالتم خوب چیزیه
اجوما:یونا خانم فک کنم مشکل روانی دارن
=:یعنی چی درست صحبت کن
اجوما:مگه دروغ یه بار که الکی خودکشی کرد یه بار که الان
جیمین:یه لحظه یه لحظه گفتی الکی خودکشی کرد یعنی چی
اجوما:ماجرارو میگه
جیمین:هعععع😂 یونا بخاطر اینکه فراموشی گرفتی فردا حالیت می کنم بازی دادن من یعنی چی
√:دروغه
جیمین:ببند دهنتو(عربده)
الان فقط بخاطر فراموشیش باهاش کاری ندارم اما فردا قرار بره تو گور
=:جیمین بهتر نیست خودتو کنترل کنی چون یونا حاملس
جیمین:به جهنم که حاملس باید قبل از اینکه بازیگر بازی درار به اینجاشم فک میکرد
ات میاد پایین.
ات:آآآ ناهار اماده شده
عشقم بیا ناهار
جیمین:زندگیم خوب خوابیدی
ات:اوهوم
جیمین:درد که نداشتی
ات:نچ
بیا ناهار خیلی گشنمه
√:بیا ناهار خیلی گشنمه زدی تو سر دخترمن فراموشی گرفته بعد تو گشنته
ات:ببخشید اما من نزدم تو سر دخترتون مگه مثل اون مریضم
√:درست حرف بزن
جیمین:مگه تو درست حرف میزنی که به زن من میگی درست حرف بزن
ات عشقم بیا بریم سر میز
√:واقعا که
مامان بابای یونا میرن بالا
جیمین:اممم عشقم اون کیمچیو بده
ات:بیا
جیمین میخوام بهت یه چیزی بگم
جیمین:جونم
ات:میشه لیا بیاد اینجا
جیمین:(نگاه معنی دار به ات میکنه)
ات:چیه چرا اینطوری نگا میکنی
جیمین:نمیشه
ات:چرا
جیمین:من نمی تونم یه خراب راه بدم تو خونه ام
ات:اون زنیم که حاملش کردی یه خراب فقط به رفیق من لقب بد نده اول زن خودتو ببین بعد
جیمین:الان برا چی بحث میکنی
ات:بحث نمی کنم میگم رفیق بیاد اینجا اگه نمیشه منم اینحا نمی مونم
جیمین:هعع😂😂ببخشید
ات:گفتم اگه لیا نیاد منم اینجا نمی مونم
جیمین:این حرفتو نشنیده میگیرم
ات:ببخشید چرا
جیمین:ات ساکت شو دیگه
ات:جیمین یا لیا میاد یا من میرم
جیمین از سر میز بلند میشه میره تو اتاقش
ات:اوفففف
ات میره تو اشپز خونه
ات:اجوما موبایل داری
اجوما:اره بیا
ات میره تو حیاط به لیا زنگ میزنه
ات:الو لیا
لیا:حیون صفت منو برای عروسیت دعوت نمی کنی نه
ات:لیا گوش کن انقد اینجا اتفاقای بدی افتاده میشه یه جوری بیای اینجا
لیا:اخه نگهبانا راه میدنم
ات:اونا بامن تو فردا بیا باشه
لیا:اوف باشه خدا لعنتت کنه
ات بعد تموم شدن تلفنش میره تلفن اجوما رو میده میره تو اتاقش جیمین رو مبل اتاقشون نشسته ات میره لباس بپوشه بره بیرون
اماده میشه که اتاق بره بیرون
جیمین:کجا (باداد)
ات:به توچه
جیمین:هعع😂 نشنیدم بلند تر بگو
ات:گفتم به توچه
جیمین:به من چه اره
ات:ا.. اره
جیمین:ات فک کنم درد هایی که کشید کمت بوده نه
ات:....
۲۱.۷k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.