تکپارتی یونگی
تکپارتی یونگی..../
ویو ات...
با دوستام قرار داشتیم که به یه سفر دوستانه ی کوچیک بریم داشتیم با هم برنامه ریزی میکردیم که کجا بریم....
_خب بچه بنظرتون بریم جنگل
/ایییی نه حال نمیده بریم هتل کالیفرنیا اونجا حال میده
=نه خزه بریم ساحل
_نه
/نه
_=یه فکری دارم
/چه هم زمان بگین ببینم
_بریم پارک
=بریم اقیانوس آمازون(یه اسمی از خودم در آوردم )
/ولی نظرتون فرق داره پارک که عمرا ولی اقیانوس رو حاظرم ات تو چی
_من نموخام اونجا ترسناکه
/=تو گوه خوردی نمیای
=نکنه میترسی هااااا
_اهههههی باوشه
تصمیم گرفته شد و قرار شد حرکت کنیم...
نیم ساعت بعد...
_ایشششش نرسیدیم پخش شدم از خستگی
/رسیدیم
_واقعاااا اخیشششش خشک شدم اینقد اینطوری وایسادم
با پیاده به سمت اقیانوس حرکت کنار اقیانوس یه چیزی رو گذاشتیم تا روش بشینیم آنا و لینا گفتن میخوان عکس بگیرن و رفتن اونور تر...
منم کرمم گرفت گفتم برم این اطراف رو بگردم رفتم سمت اقیانوس افسانه هایی که کلا از روی خیالاته میگن که این اقیانوس طلسم شده و هرکسی که بهش نزدیک بشه رو میبلعه وادف...اک...
این ک...صخل بازیا چیه مردم روانی شدن هعیییی اهمیت ندادم به سمت اقیانوس حرکت کردم که یه صدایی اومد سمت اون صدا برگشتم..
که یه پسری رو دیدم که انگار داشت غرق میشد واییییی...
×می....میشه کم...کمکم کنی
_تو تو داری غرق میشی تکون نخور الان میرم کمک میارم
×نه نرو خودت بیا شنا بلدی
_آره الان الان میام
به سمتش رفتم ولی اون داشت با یه پوزخند یه چیزی رو زمزمه میکرد...
×اقیانوس با تو آرومه...(پوزخند و زمزمه)
و همون لحظه بود که یونگی ات رو با خودش به داخل آب کشوند و تمام....
آخرشو ریدم ولی چه کنم حمایت نمیشه که حداقل یکم اعصابمو اینجا خالی کنم....
yona_park
ویو ات...
با دوستام قرار داشتیم که به یه سفر دوستانه ی کوچیک بریم داشتیم با هم برنامه ریزی میکردیم که کجا بریم....
_خب بچه بنظرتون بریم جنگل
/ایییی نه حال نمیده بریم هتل کالیفرنیا اونجا حال میده
=نه خزه بریم ساحل
_نه
/نه
_=یه فکری دارم
/چه هم زمان بگین ببینم
_بریم پارک
=بریم اقیانوس آمازون(یه اسمی از خودم در آوردم )
/ولی نظرتون فرق داره پارک که عمرا ولی اقیانوس رو حاظرم ات تو چی
_من نموخام اونجا ترسناکه
/=تو گوه خوردی نمیای
=نکنه میترسی هااااا
_اهههههی باوشه
تصمیم گرفته شد و قرار شد حرکت کنیم...
نیم ساعت بعد...
_ایشششش نرسیدیم پخش شدم از خستگی
/رسیدیم
_واقعاااا اخیشششش خشک شدم اینقد اینطوری وایسادم
با پیاده به سمت اقیانوس حرکت کنار اقیانوس یه چیزی رو گذاشتیم تا روش بشینیم آنا و لینا گفتن میخوان عکس بگیرن و رفتن اونور تر...
منم کرمم گرفت گفتم برم این اطراف رو بگردم رفتم سمت اقیانوس افسانه هایی که کلا از روی خیالاته میگن که این اقیانوس طلسم شده و هرکسی که بهش نزدیک بشه رو میبلعه وادف...اک...
این ک...صخل بازیا چیه مردم روانی شدن هعیییی اهمیت ندادم به سمت اقیانوس حرکت کردم که یه صدایی اومد سمت اون صدا برگشتم..
که یه پسری رو دیدم که انگار داشت غرق میشد واییییی...
×می....میشه کم...کمکم کنی
_تو تو داری غرق میشی تکون نخور الان میرم کمک میارم
×نه نرو خودت بیا شنا بلدی
_آره الان الان میام
به سمتش رفتم ولی اون داشت با یه پوزخند یه چیزی رو زمزمه میکرد...
×اقیانوس با تو آرومه...(پوزخند و زمزمه)
و همون لحظه بود که یونگی ات رو با خودش به داخل آب کشوند و تمام....
آخرشو ریدم ولی چه کنم حمایت نمیشه که حداقل یکم اعصابمو اینجا خالی کنم....
yona_park
- ۶.۲k
- ۲۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط