رمان مافیاهای جذاب من ✸ فصل ۲
رمان مافیاهای جذاب من ✸ فصل ۲
# پارت ۱۴
ویو ا.ت : تلفن رو قطع کرد نفهمیدم کیه رفتم سراغ در یه جعبهی بزرگ بود خیلی سنگین بود اوردمش داخل خونه وقتی در جعبه رو وا کردم با ..... با جنازهی فیلیکس رو به رو شدم ........
باورم نمیشد با دیدن جنازهی خونی فیلیکس بغضم گرفت ......
ا.ت : فیلیکسسسسس .... لطفا ..... لطفا تنهام نزار فیلیکسسسس ( گریه و جیغ ) ( نویسنده : به خدا گریم گرف ولی خب تقدیرش بود 😔)
ویو ا.ت : با ترس و دستای خونی ( خون فیلیکس بود ) تلفنم رو برداشتم و به اون شماره زنگ زدم .....
ا.ت : عوضیییی .... چرا این کارو کردیییی ( گریه )
ناشناس : اووو پس هدیم به دستت رسید 😏
ا.ت : تو .... تو از جونم چی میخوای چرا نمیمیریییی ؟ ( جیغ و گریه )
ناشناس : اگه کاری که بهت میگم نکنی همینجور عزیزات رو ازت میگیرم ......
ا.ت : چی میخوای ؟
ناشناس : فردا شب بیا به یه بار لوکستیشن میفرستم ساعت ۹ شب اونجا باش خودم پیدات میکنم
ا.ت : برای چی ؟؟
ناشناس : میفهمی 😏( قطع کرد ) ( نویسنده : عزیزان دلم هر کدومتون منحرف شدین خودتونو جمع کنین )
ا.ت : الو ؟ ..... هعیییییییی ( جیغ )
ویو ا.ت : داشتم بالا سر فیلیکس گریه نیکردم که گوشیم زنگ خورد .... بیمارستانی بود که جیمین بستری شده بود
ا.ت : الو ؟
پرستار : سلام شما همراه آقای پارک هستین ؟
ا.ت : بله ... اتفاقی افتاده ( بغض )
پرستار : خیر ... اونا به هوش اومدن و سراغ شمارو میگیرن
ا.ت : خودمو میرسونم
ویو ا.ت : سر تاپام خونی بود ولی عجله داشتم زنگ زدم پایگاه بیان فیلیکس رو ببرن بعدش هم خودم حاضر شدم و به سمت بیمارستان حرکت کردم با گریه رفتم اتاق جیمین سریع پریدم بغلش و تو بغلش گریه کردم ......
ا.ت : جیمین ... جیمین تورو خدا تنهام نزاررررر .... لطفا کنارم باش .... تو ترکم نکن ( گریه )
جیمین : چی شده ؟ اتفاقی افتاده
ا.ت : آرهههه ( گریه و حق حق )
جیمین : گریه نکن آورم باش و بهم بگو
ویو جیمین : ا.ت تمام ماجرارو برام تعریف کرد که چطور دوست پسرش رو کشت ولی اون زنده بوده ( نویسنده : بعلهههه اون ناشناس دوست پسر ا.ت بوده ) واقعا دلم با سختیای زندگیش آتیش گرفت باورم نمیشد اون از ۵ سالگیش تا ۲۰ سالگیش این همه درد کشیده باشه اون سنی نداره ولی نزدیک ۸۰ ساله ها تجربه داره که بهش گفتم......
جیمین : ا.ت .... میدونم زمانش نیست ولی .... ولی دوست دارم بیا رل بزنیم ......
ا.ت : چی ؟ .... اوکی منم دوست دارم .... راستش میخواستم بهت بگم ولی روم نمیشد ( بغض )
جیمین : و اینکه من مافیام یه مافیای رطبه اول
ا.ت : چی ؟ آها باش همچنین
جیمین : جان ؟ شکه نشدی ؟ منطورت از همچنین چیه ؟ وایسا تو هم مافیایی ؟
ا.ت : آره ... ( داره نودل جیمین رو میخوره😂 فازش زود عوص میشه😂 ) ( نویسنده : نودل بچم رو بدههههه )
# پارت ۱۴
ویو ا.ت : تلفن رو قطع کرد نفهمیدم کیه رفتم سراغ در یه جعبهی بزرگ بود خیلی سنگین بود اوردمش داخل خونه وقتی در جعبه رو وا کردم با ..... با جنازهی فیلیکس رو به رو شدم ........
باورم نمیشد با دیدن جنازهی خونی فیلیکس بغضم گرفت ......
ا.ت : فیلیکسسسسس .... لطفا ..... لطفا تنهام نزار فیلیکسسسس ( گریه و جیغ ) ( نویسنده : به خدا گریم گرف ولی خب تقدیرش بود 😔)
ویو ا.ت : با ترس و دستای خونی ( خون فیلیکس بود ) تلفنم رو برداشتم و به اون شماره زنگ زدم .....
ا.ت : عوضیییی .... چرا این کارو کردیییی ( گریه )
ناشناس : اووو پس هدیم به دستت رسید 😏
ا.ت : تو .... تو از جونم چی میخوای چرا نمیمیریییی ؟ ( جیغ و گریه )
ناشناس : اگه کاری که بهت میگم نکنی همینجور عزیزات رو ازت میگیرم ......
ا.ت : چی میخوای ؟
ناشناس : فردا شب بیا به یه بار لوکستیشن میفرستم ساعت ۹ شب اونجا باش خودم پیدات میکنم
ا.ت : برای چی ؟؟
ناشناس : میفهمی 😏( قطع کرد ) ( نویسنده : عزیزان دلم هر کدومتون منحرف شدین خودتونو جمع کنین )
ا.ت : الو ؟ ..... هعیییییییی ( جیغ )
ویو ا.ت : داشتم بالا سر فیلیکس گریه نیکردم که گوشیم زنگ خورد .... بیمارستانی بود که جیمین بستری شده بود
ا.ت : الو ؟
پرستار : سلام شما همراه آقای پارک هستین ؟
ا.ت : بله ... اتفاقی افتاده ( بغض )
پرستار : خیر ... اونا به هوش اومدن و سراغ شمارو میگیرن
ا.ت : خودمو میرسونم
ویو ا.ت : سر تاپام خونی بود ولی عجله داشتم زنگ زدم پایگاه بیان فیلیکس رو ببرن بعدش هم خودم حاضر شدم و به سمت بیمارستان حرکت کردم با گریه رفتم اتاق جیمین سریع پریدم بغلش و تو بغلش گریه کردم ......
ا.ت : جیمین ... جیمین تورو خدا تنهام نزاررررر .... لطفا کنارم باش .... تو ترکم نکن ( گریه )
جیمین : چی شده ؟ اتفاقی افتاده
ا.ت : آرهههه ( گریه و حق حق )
جیمین : گریه نکن آورم باش و بهم بگو
ویو جیمین : ا.ت تمام ماجرارو برام تعریف کرد که چطور دوست پسرش رو کشت ولی اون زنده بوده ( نویسنده : بعلهههه اون ناشناس دوست پسر ا.ت بوده ) واقعا دلم با سختیای زندگیش آتیش گرفت باورم نمیشد اون از ۵ سالگیش تا ۲۰ سالگیش این همه درد کشیده باشه اون سنی نداره ولی نزدیک ۸۰ ساله ها تجربه داره که بهش گفتم......
جیمین : ا.ت .... میدونم زمانش نیست ولی .... ولی دوست دارم بیا رل بزنیم ......
ا.ت : چی ؟ .... اوکی منم دوست دارم .... راستش میخواستم بهت بگم ولی روم نمیشد ( بغض )
جیمین : و اینکه من مافیام یه مافیای رطبه اول
ا.ت : چی ؟ آها باش همچنین
جیمین : جان ؟ شکه نشدی ؟ منطورت از همچنین چیه ؟ وایسا تو هم مافیایی ؟
ا.ت : آره ... ( داره نودل جیمین رو میخوره😂 فازش زود عوص میشه😂 ) ( نویسنده : نودل بچم رو بدههههه )
۴.۲k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.