عشق جاودان
عشق جاودان
پارت ۱۰۷
کارم که تموم شد رفتم و دوش پنج مینی گرفتم و وقتی اومدم بیرون دازای رو دیدم
دازای: خسته نباشی
چویا: همچنین
لباس پوشیدم و دازای اومد و موهام رو خشک کرد.
دازای: من. میرم حموم
چویا: باشه ، منم میرم شام رو آماده کنم
رفتم توی آشپزخونه و شروع کردم که به درست کردن شام
ویو دازای
از حموم اومدم بیرون و لباس هام رو پوشیدم. موهام رو خشک کردم و از اتاق خارج شدم. چویا درحال آشپزی بود ، رفتم و از پشت بغلش کردم
چویا: وای ترسیدم
دازای: نمیدونستم اینقدر ترسویی(با خنده)
چویا: هوی عمت ترسوعه ، یهویی اومدی بغلم کردی انتظار داری نترسم
دازای: باشه ببخشید (با خنده)
میز رو چیدیم و بعد از شام رفتیم که بخوابیم
دازای: چویا
چویا: هوم؟
دازای: سفر چطور بود؟
چویا: با اینکه آخر به اوکیناوا نرسیدیم ولی سفر خوبی بود، خیلی بهم خوش گذشت
دازای: اوهوم ، به منم خیلی خوش گذشت
به هم نزدیک شدیم و لb های همو بوسیدیم. بعد از چند دقیقه چویا نفس کم آورد و از هم جدا شدیم. چویا رو بغل کردم و خوابیدیم
پارت ۱۰۷
کارم که تموم شد رفتم و دوش پنج مینی گرفتم و وقتی اومدم بیرون دازای رو دیدم
دازای: خسته نباشی
چویا: همچنین
لباس پوشیدم و دازای اومد و موهام رو خشک کرد.
دازای: من. میرم حموم
چویا: باشه ، منم میرم شام رو آماده کنم
رفتم توی آشپزخونه و شروع کردم که به درست کردن شام
ویو دازای
از حموم اومدم بیرون و لباس هام رو پوشیدم. موهام رو خشک کردم و از اتاق خارج شدم. چویا درحال آشپزی بود ، رفتم و از پشت بغلش کردم
چویا: وای ترسیدم
دازای: نمیدونستم اینقدر ترسویی(با خنده)
چویا: هوی عمت ترسوعه ، یهویی اومدی بغلم کردی انتظار داری نترسم
دازای: باشه ببخشید (با خنده)
میز رو چیدیم و بعد از شام رفتیم که بخوابیم
دازای: چویا
چویا: هوم؟
دازای: سفر چطور بود؟
چویا: با اینکه آخر به اوکیناوا نرسیدیم ولی سفر خوبی بود، خیلی بهم خوش گذشت
دازای: اوهوم ، به منم خیلی خوش گذشت
به هم نزدیک شدیم و لb های همو بوسیدیم. بعد از چند دقیقه چویا نفس کم آورد و از هم جدا شدیم. چویا رو بغل کردم و خوابیدیم
- ۲.۵k
- ۲۳ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط