عشق جاودان

عشق جاودان
پارت ۱۰۶
چویا: دازای
دازای: جونم
چویا: من اینجا حوصلم سر رفت آیومی می مرخص میشه؟ از بیمارستان هم بدم میاد
دازای: میخوای برسونمت خونه؟
چویا: نه
دازای: باشه ، یکی دو روز صبر کنی مرخص میشن
چویا: خوبه
دازای: اوهوم

*چند روز بعد*
چند روز گذشته و امروز بلاخره آیومی مرخص میشه و دخترش هم حالش خیلی بهتر شده و بدون دستگاه هم براش مشکلی پیش نمیاد. اون دختر مثل مادرش قوی بود
کارهای ترخیص آیومی رو انجام دادم و سوار کمپر شدیم. در طول مسافرت ما آیومی خونه ای برای خودش خریده بود و وسایلش رو برده اونجا. وارد خونه شدیم ، کوچیک و خوب بود .
دازای: اینم از بقیه وسایلت
آیومی: ممنون
دازای: خواهش میکنم، راستی برای پول چیکار می‌کنی ؟
آیومی: فعلا بخاطر بچه ها ، سایا بهم کمک می‌کنه ولی بعداً یه کار خوب پیدا میکنم
دازای: اگر نیاز به کمک داشتی بگو
آیومی: باشه
دازای: فعلا استراحت کن ، ما میریم
آیومی: ممنون، خداحافظ
دازای: خداحافظ
از خونه آیومی اومدم بیرون و سوار کمپر شدم و به سمت خونه حرکت کردم.

ویو چویا
رسیدیم خونه، پیاده شدم و دازای در خونه رو باز کرد
چویا: هیچ جا خونه خود آدم نمیشه
دازای: آره(با خنده)
چویا: بلاخره بعد از دوهفته اومدیم خونه
دازای: اوهوم
با کمک دازای وسایل رو از توی کمپر آوردیم بیرون. لباس هارو چیدم توی کمد و دازای هم خوراکی ها مواد غذایی رو چید داخل کابینت و یخچال.
دیدگاه ها (۲)

عشق جاودانپارت ۱۰۷کارم که تموم شد رفتم و دوش پنج مینی گرفتم ...

عشق جاودان پارت ۱۰۸ ...

عشق جاودانپارت ۱۰۵آیومی: چویاچویا: هوم؟آیومی: راستش از همون ...

عشق جاودانپارت ۱۰۴آیومی هم خوابید. حوصله ام سر رفته بود ، آر...

قهوه تلخ پارت ۳۵ویو چویا دازای جواب نمی‌داد و همینطور سرش رو...

قهوه تلخ پارت ۳۶ویو دازای چویا رو رسوندیم ، رفتیم خونه . وار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط