تو روز بارونی پارت ۱۴
تو روز بارونی پارت ۱۴
دزموند: خوبه، امشب افتتاحیه یه شرکت معتبر ماهم باید بریم از اون جای که تو و دامیان اولین مهمونی تونه باید لباس مناسب بپوشی
انیا: بله، چشم
من میرم پیش دامیان خداحافظ اقای دزموند
دزموند: خداحافظ انیا فورجر
.
.
.
انیا: وای خدا! چقدر جدی حرق زدن سخته وایــــــــــــــــــــی
دامیان: هوی، کله صورتی شنیدم چی گفتی ها انگاراز اون خنگی که بودی در اومدی و عاقل شدی
انیا: تو دوباره زیاد تر از سنت حرف زدی اقای باهوش.
دامیان: فکر نکن می تونی بری رو اعصابم
انیا: ههههههه، حرفت چقدر خنده داره فکر کنم پس عمه ام بود تا یه کلمه می گفتم جوش می کرد
اون ماکارون رو یادته اون روز سریع با بیا تقسیمش کنیم جوش اوردی
دامیان: دوباره داری زیادی حرف می زنی ها
راستی بکی هم امروز برا افتتاحیه میاد بهتره بری با اون لباس بخری
انیا: اوف، باشه میرم
ادامه دارد........
دزموند: خوبه، امشب افتتاحیه یه شرکت معتبر ماهم باید بریم از اون جای که تو و دامیان اولین مهمونی تونه باید لباس مناسب بپوشی
انیا: بله، چشم
من میرم پیش دامیان خداحافظ اقای دزموند
دزموند: خداحافظ انیا فورجر
.
.
.
انیا: وای خدا! چقدر جدی حرق زدن سخته وایــــــــــــــــــــی
دامیان: هوی، کله صورتی شنیدم چی گفتی ها انگاراز اون خنگی که بودی در اومدی و عاقل شدی
انیا: تو دوباره زیاد تر از سنت حرف زدی اقای باهوش.
دامیان: فکر نکن می تونی بری رو اعصابم
انیا: ههههههه، حرفت چقدر خنده داره فکر کنم پس عمه ام بود تا یه کلمه می گفتم جوش می کرد
اون ماکارون رو یادته اون روز سریع با بیا تقسیمش کنیم جوش اوردی
دامیان: دوباره داری زیادی حرف می زنی ها
راستی بکی هم امروز برا افتتاحیه میاد بهتره بری با اون لباس بخری
انیا: اوف، باشه میرم
ادامه دارد........
۵.۲k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.