وقتی روت حساس بود(درخواستی)
علامت ها
ا.ت_
نیکی+
.
.
.
تقریبا یک هفته ای میشد که نیکی باهات قهر بود…یجورایی بهش حق میدادی که قهر کنه..توام جاش بودی بودی قهر میکردی ، اما یک هفته؟
همه چی وقتی شروع شد که بدون اینکه بهش بگی رفتی خونه دوستت..همون که داداشش روت چشم داره و نیکی ازش متنفره
دلیل اصلی قهر نیکی این نبود..دلیل اصلی قهر نیکی این بود که وقتی اومد خونه دوستت تا ببرتت خونه دید که داداش دوستت دستاشو گذاشته روی پاهات…نیکی وقتی اون صحنه رو دید اومد سمتشون ، پسره رو گرفت و شروع کرد به زدن پسره…به زور ازش جداش کردین و وقتی هم که نیکی پسره رو ول کرد انگشت اشارشو تهدید وار به صورت پسره کرد و گفت
+یکبار دیگه اگه ا.ت بیاد اینجا و تو حتی بهش سلام کنی..اول پای ا.ت رو میشکونم بعد پوست تورو میکنم!
و از خونه دوستت خارج شدین
صبرت دیگه تموم شده بود…با اینکه دلیل این قهرم یکم منطقی بود اما دلیل قهرای قبلیش خیلی غیرمنطقی بودن..برای مثال یکبار بخاطر اینکه به طور اتفاقی دستت خورد به یه پسره باهات قهر کرده بوت..خیلی روت حساس بود..اما تو عاشقش بودی
امشب میخواستی از نقطه ضعفش یعنی اشکات استفاده کنی
(چند ساعت بعد)
نیکی اومد خونه
_سلام
نیکی حتی سرشم تکون نداد و رفت تو اتاق مشترکتون ، کل این یک هفتت همینجوری گذشت
(چند دقیقه بعد)
الان همون وقتی بود که منتظرش بودی…مطمئن بودی که آشتی میکنه باهات
رفتی داخل اتاق مشترکتون و با بغض روی تخت کنار نیکی دراز کشیدی..نیکی داشت با گوشیش ور میرفت
بغضی که داشتی تبدیل به گریه کردی و بی صدا گریه میکردی…بعد از گذشت چند دقیقه نیکی با لرزش تخت به تو نگاه کرد و وقتی دید داری گریه میکنی نگران شت
+ا.ت(نگران)
_هق بله؟(گریه)
+چی شده؟چرا گریه میکنی؟(نگران)
_هق مگه برای تو مهمه؟(گریه)
بغلت کرد و گفت
+معلومه که مهمه تو تمام زندگیمی…تو که میدونی رو اشکات حساسم..لطفا بگو چی شده
_چرا قهرتو انقدر طولش میدی هق؟(گریه)
تورو از بغلش کشید بیرون و کفت
+بخاطر این داری گریه میکنی؟
سرتو به نشانه اره تکون دادی
+متاسفم…فقط میخواستم تنبیهت کنم که دیگه کارت رو تکرار نکنی..نمیخواستم باعث ناراحتیت شم ، متاسفم!
_هق چرا همش سر چیزای مسخره هق باهام قهر میکنی؟
دوباره بغلت کرا و گفت
+من فقط روت زیادی حساسم…اگه این اخلاقم اذیتت میکنه عذر میخوام
_دیگه باهام قهر نباش
+نمیشم..توام درکم کن
_باشه
تورو از بغلش در آورد ، لباتو بوسید ، به چشمات نگاه کرد و گفت
+تورو که داشته باشم دیگه هیچی از خدا نمیخوام(لبخند)
(پایان)
#انهایپین
#هیسونگ
#جی
#جیک
#سونگهون
#سونو
#جونگوون
#نیکی
#تکپارتی
#چندپارتی
#وانشات
#سناریو
#تصورکن
#فیک
#فیکشن
ا.ت_
نیکی+
.
.
.
تقریبا یک هفته ای میشد که نیکی باهات قهر بود…یجورایی بهش حق میدادی که قهر کنه..توام جاش بودی بودی قهر میکردی ، اما یک هفته؟
همه چی وقتی شروع شد که بدون اینکه بهش بگی رفتی خونه دوستت..همون که داداشش روت چشم داره و نیکی ازش متنفره
دلیل اصلی قهر نیکی این نبود..دلیل اصلی قهر نیکی این بود که وقتی اومد خونه دوستت تا ببرتت خونه دید که داداش دوستت دستاشو گذاشته روی پاهات…نیکی وقتی اون صحنه رو دید اومد سمتشون ، پسره رو گرفت و شروع کرد به زدن پسره…به زور ازش جداش کردین و وقتی هم که نیکی پسره رو ول کرد انگشت اشارشو تهدید وار به صورت پسره کرد و گفت
+یکبار دیگه اگه ا.ت بیاد اینجا و تو حتی بهش سلام کنی..اول پای ا.ت رو میشکونم بعد پوست تورو میکنم!
و از خونه دوستت خارج شدین
صبرت دیگه تموم شده بود…با اینکه دلیل این قهرم یکم منطقی بود اما دلیل قهرای قبلیش خیلی غیرمنطقی بودن..برای مثال یکبار بخاطر اینکه به طور اتفاقی دستت خورد به یه پسره باهات قهر کرده بوت..خیلی روت حساس بود..اما تو عاشقش بودی
امشب میخواستی از نقطه ضعفش یعنی اشکات استفاده کنی
(چند ساعت بعد)
نیکی اومد خونه
_سلام
نیکی حتی سرشم تکون نداد و رفت تو اتاق مشترکتون ، کل این یک هفتت همینجوری گذشت
(چند دقیقه بعد)
الان همون وقتی بود که منتظرش بودی…مطمئن بودی که آشتی میکنه باهات
رفتی داخل اتاق مشترکتون و با بغض روی تخت کنار نیکی دراز کشیدی..نیکی داشت با گوشیش ور میرفت
بغضی که داشتی تبدیل به گریه کردی و بی صدا گریه میکردی…بعد از گذشت چند دقیقه نیکی با لرزش تخت به تو نگاه کرد و وقتی دید داری گریه میکنی نگران شت
+ا.ت(نگران)
_هق بله؟(گریه)
+چی شده؟چرا گریه میکنی؟(نگران)
_هق مگه برای تو مهمه؟(گریه)
بغلت کرد و گفت
+معلومه که مهمه تو تمام زندگیمی…تو که میدونی رو اشکات حساسم..لطفا بگو چی شده
_چرا قهرتو انقدر طولش میدی هق؟(گریه)
تورو از بغلش کشید بیرون و کفت
+بخاطر این داری گریه میکنی؟
سرتو به نشانه اره تکون دادی
+متاسفم…فقط میخواستم تنبیهت کنم که دیگه کارت رو تکرار نکنی..نمیخواستم باعث ناراحتیت شم ، متاسفم!
_هق چرا همش سر چیزای مسخره هق باهام قهر میکنی؟
دوباره بغلت کرا و گفت
+من فقط روت زیادی حساسم…اگه این اخلاقم اذیتت میکنه عذر میخوام
_دیگه باهام قهر نباش
+نمیشم..توام درکم کن
_باشه
تورو از بغلش در آورد ، لباتو بوسید ، به چشمات نگاه کرد و گفت
+تورو که داشته باشم دیگه هیچی از خدا نمیخوام(لبخند)
(پایان)
#انهایپین
#هیسونگ
#جی
#جیک
#سونگهون
#سونو
#جونگوون
#نیکی
#تکپارتی
#چندپارتی
#وانشات
#سناریو
#تصورکن
#فیک
#فیکشن
۱۷.۱k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.