𝓟𝓪𝓻𝓽 38 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 38 🥺🤍🖇️
ا/ت ویو
جانگکوک : خیلی ممنونم واقعا دیگه حرف منم باور نمیکنی؟
بهش خندیدم
ا/ت : نه اینطور نیست
جانگکوک : باور کنم؟
ا/ت : هوم
جانگکوک : درد که نداری نه؟
ا/ت : نه
جانگکوک : پس اگه فیلیپم خوب بشه میریم خونمون
ا/ت : آره
جانگکوک : میخوای ببریم بیرون تو حیاط؟
ا/ت : آره خیلی خوب میشه
بهم خندید
جانگکوک : خوشم میاد همیشه پایه ای
ا/ت : پی چی فکر کردی
ازش جدا شدم و دستشو گرفتم و درو باز کردم و به سمت حیاط راهی شدم
جانگکوک ویو
دستمو گرفت و رفت سمت حیاط حالش بهتر شده بود و این منو خوشحال میکرد از این بهترم میشه وقتی از اینجا بریم
از زبان راوی :
گفت که قراره همه چی بهترم بشه اون از اتفاقایی که قراره براشون پیش بیاد خبر نداره هم اون هم ا/ت با هم خوشبخت میشدن اگه کسی سد راهشون نمیشد اگه راحتشون میزاشتن میتونستن یه زندگی آروم و شاد داشته باشن رفتن و روی صندلی روی حیاط نشستن
جانگکوک : خیلی دلم برات تنگ شده
ا/ت : چرا؟ الان که پیش همیم
جانگکوک : بریم خونه بهت میگم
ا/ت یکی زد به بازوش
ا/ت : هی
بهش خندید
جانگکوک : باشه حالا تا اون موقع
میخندیدن تا اینکه اون اومد
پلین : میبینم که میخندید و شادید انگار یادتون رفته بچتون اونجا توی دستگاهه
ا/ت : دکتر گفته مشکلی نداره و خوب میشه
پلین : چقدر حیف
ا/ت : چی گفتی؟
پلین : گفتم چقدر حیف اونا فقط گولتون زدن اون خوب نمیشه خواستن تو خودتو نکشی اگرنه اون میمیره
ا/ت بلند شد و رفت سمتش
ا/ت : چرا اینو گفتی؟
پلین : چون اون حق زندگی کردن نداره
ا/ت نتونست خودشو کنترل کنه و یه سیلی زد بهش
جانگکوک : ا/ت آروم باش
ا/ت : دفعه آخرت باشه که به بچه ی من اینو میگی دفعه بعد سیلی نمیزنم...میکشمت
پلین : بهت نشون میدم منتظر باش یه روز خوش برات نمیزارم منتظر اون روز باش( با داد )
ا/ت : هر کاری میخوای بکن واسم اهمیتی نداری
پلین : میبینیم
اینو گفت و رفت
جانگکوک : خوب کردی زدیش
ا/ت بهش خندید
جانگکوک : والا خیلی پرو شده بود
بعد از حرفای پلین یه ترس بزرگی توی دل ا/ت جای گرفت شک کرده بود جانگکوک که متوجه حال ا/ت شد ازش پرسید :
جانگکوک : ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت : اگه خوب نشه چی؟ اگه حق با اون باشه چی؟ اگه
نزاشت حرفش تموم بشه
جانگکوک : اون فقط میخواد مارو اذیت کنه خودت گفتی که دکتر گفته به احتمال 80 درصد خوب میشه
ا/ت : گفتش
جانگکوک : خب پس چرا حرفاشو جدی میگیری
ا/ت ویو
جانگکوک : خیلی ممنونم واقعا دیگه حرف منم باور نمیکنی؟
بهش خندیدم
ا/ت : نه اینطور نیست
جانگکوک : باور کنم؟
ا/ت : هوم
جانگکوک : درد که نداری نه؟
ا/ت : نه
جانگکوک : پس اگه فیلیپم خوب بشه میریم خونمون
ا/ت : آره
جانگکوک : میخوای ببریم بیرون تو حیاط؟
ا/ت : آره خیلی خوب میشه
بهم خندید
جانگکوک : خوشم میاد همیشه پایه ای
ا/ت : پی چی فکر کردی
ازش جدا شدم و دستشو گرفتم و درو باز کردم و به سمت حیاط راهی شدم
جانگکوک ویو
دستمو گرفت و رفت سمت حیاط حالش بهتر شده بود و این منو خوشحال میکرد از این بهترم میشه وقتی از اینجا بریم
از زبان راوی :
گفت که قراره همه چی بهترم بشه اون از اتفاقایی که قراره براشون پیش بیاد خبر نداره هم اون هم ا/ت با هم خوشبخت میشدن اگه کسی سد راهشون نمیشد اگه راحتشون میزاشتن میتونستن یه زندگی آروم و شاد داشته باشن رفتن و روی صندلی روی حیاط نشستن
جانگکوک : خیلی دلم برات تنگ شده
ا/ت : چرا؟ الان که پیش همیم
جانگکوک : بریم خونه بهت میگم
ا/ت یکی زد به بازوش
ا/ت : هی
بهش خندید
جانگکوک : باشه حالا تا اون موقع
میخندیدن تا اینکه اون اومد
پلین : میبینم که میخندید و شادید انگار یادتون رفته بچتون اونجا توی دستگاهه
ا/ت : دکتر گفته مشکلی نداره و خوب میشه
پلین : چقدر حیف
ا/ت : چی گفتی؟
پلین : گفتم چقدر حیف اونا فقط گولتون زدن اون خوب نمیشه خواستن تو خودتو نکشی اگرنه اون میمیره
ا/ت بلند شد و رفت سمتش
ا/ت : چرا اینو گفتی؟
پلین : چون اون حق زندگی کردن نداره
ا/ت نتونست خودشو کنترل کنه و یه سیلی زد بهش
جانگکوک : ا/ت آروم باش
ا/ت : دفعه آخرت باشه که به بچه ی من اینو میگی دفعه بعد سیلی نمیزنم...میکشمت
پلین : بهت نشون میدم منتظر باش یه روز خوش برات نمیزارم منتظر اون روز باش( با داد )
ا/ت : هر کاری میخوای بکن واسم اهمیتی نداری
پلین : میبینیم
اینو گفت و رفت
جانگکوک : خوب کردی زدیش
ا/ت بهش خندید
جانگکوک : والا خیلی پرو شده بود
بعد از حرفای پلین یه ترس بزرگی توی دل ا/ت جای گرفت شک کرده بود جانگکوک که متوجه حال ا/ت شد ازش پرسید :
جانگکوک : ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت : اگه خوب نشه چی؟ اگه حق با اون باشه چی؟ اگه
نزاشت حرفش تموم بشه
جانگکوک : اون فقط میخواد مارو اذیت کنه خودت گفتی که دکتر گفته به احتمال 80 درصد خوب میشه
ا/ت : گفتش
جانگکوک : خب پس چرا حرفاشو جدی میگیری
۱۸۸.۳k
۰۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.