𝓟𝓪𝓻𝓽 9 ☕🪶
𝓟𝓪𝓻𝓽 9 ☕🪶
رفتیم بیرون چه هوای خوبی بود
جینک : خب کجا میری
ا/ت : میرم یه جایی
جینک : کجا؟
ا/ت : تو کار نداری؟
جینک : نه
ا/ت : باشه پس با من بیا
جینک : نمیگفتی هم میومدم
بهش پوکر نگاه کردم
جینک : چیه
ا/ت : هیچی
رفتم سمت همونجا که میخواستم برم
..............
وقتی رسیدیم وایسادم بهش نگاه کردم
جینک : اینجاس؟
ا/ت : آره
اورده بودمش کافه
جینک : به حساب من نه؟
ا/ت : خودت خواستی بیای
جینک : باشه بیا بریم
دستمو گرفت و کشوند داخل کافه پشت یه میز روی صندلی نشستیم
جینک : خب چی میخوری؟
خوشم میاد خیلی پایس میتونم همه جا ببرمش
ا/ت : قهوه
گارسونو صدا کرد و 2 تا قهوه سفارش داد
جینک : خب چخبر
ا/ت : خبری ندارم تو چی؟
جینک : منم هیچی
ا/ت : تا سلامتی تو یه خونه زندگی میکنیما
جینک : آره ولی از اونجایی که تو همش بیرونی و تو خونه نمیشه پیدات کرد بخاطر همون پرسیدم
خندیدم
ا/ت : خب این شد یه حرفی
قهوه هارو اورد
...................
جینک : خب پاشو بریم دیگه
کلی حرف زدیم قهوه هامونم خوردیم مثل همیشه هم اون حساب کرد
کیفمو برداشتم و دنبالش رفتم بیرون
جینک : بفرما قهوه هم برات خریدم
ا/ت : میشه یه جای دیگه هم بریم؟
جینک : کجا؟
ا/ت : میبرمت
دستشو گرفتم و رفتم سمت همونجا
............
وقتی رسیدیم بهش نگاه کردم
بهم خندید
جینک : پس اگه میخوای بازی کنی شرطی بازی میکنم
ا/ت : قبوله
جینک : پس بریم
رفتیم داخل اومدیم تو مکان بازی های کامپیوتری خیلی دلم میخواست بیام اینجا ولی وقت نمیکردم بردمش سمت یه بازی و شرطی بازی کردیم
........................
تا غروب اینجا بودیم انقدر خندیده بودیم که فکمون درد میکرد هر کی یه بازی رو میباخت بازیه بعدی باید برنده رو مهمون میکرد و اون حساب میکرد انقدر اینطوری پیش رفت که غروب شد
بهش خندیدم
ا/ت : قبول نیست تقلب کردی
اونم خندید
جینک : برو پی کارت تقلب چیه
عین مستا حرف میزدیم
ا/ت : نمیرم نمیخوام
جینک : دیگه باید بریم میخوای شبم اینجا بخوابیم؟
بهش خندیدم
ا/ت : آره چرا که نه
جینک : بیا
دستمو گرفت کیفمو برداشت و رفت بیرون
جینک : باید بریم بار با تهیونگ قرار داریم یادت نیست؟
بهش خندیدم
ا/ت : نه
اونم خندید
جینک : ا/ت تو مشروب نخوردی و مست کردی
ا/ت : نه بابا
جینک : بیا کیفتو بگیر
ا/ت : تو بیارش
جینک : باشه پس بدو
دستمو گرفته بودو دنبال خودش میکشید حالا چرا میدوعه؟
ا/ت : چرا میدویی؟
جینک : چون دیر شده باید زود برسیم بار
پس بخاطر این میدویید دیگه چیزی نگفتم تا برسیم به بار
بلاخره رسیدیم وایسادیم دستامو گزاشتم رو زانوهامو خم شدم تند تند نفس میکشیدم تمام راهو دوییدیم
جینک : رسی.. دیم
بهش نگاه کردم اونم نفس نفس میزد
صدای تهیونگ اومد
تهیونگ : بلاخره اومدید
بهش نگاه کردیم
ا/ت : خیلی دیر کردیم؟
تهیونگ : یکم .. خب بیاید داخل
رفتیم تو بار مثل همیشه دود سیگار نمیزاشت درست جایی رو ببینم بوی ویسکی همه جا بود
رفتیم بیرون چه هوای خوبی بود
جینک : خب کجا میری
ا/ت : میرم یه جایی
جینک : کجا؟
ا/ت : تو کار نداری؟
جینک : نه
ا/ت : باشه پس با من بیا
جینک : نمیگفتی هم میومدم
بهش پوکر نگاه کردم
جینک : چیه
ا/ت : هیچی
رفتم سمت همونجا که میخواستم برم
..............
وقتی رسیدیم وایسادم بهش نگاه کردم
جینک : اینجاس؟
ا/ت : آره
اورده بودمش کافه
جینک : به حساب من نه؟
ا/ت : خودت خواستی بیای
جینک : باشه بیا بریم
دستمو گرفت و کشوند داخل کافه پشت یه میز روی صندلی نشستیم
جینک : خب چی میخوری؟
خوشم میاد خیلی پایس میتونم همه جا ببرمش
ا/ت : قهوه
گارسونو صدا کرد و 2 تا قهوه سفارش داد
جینک : خب چخبر
ا/ت : خبری ندارم تو چی؟
جینک : منم هیچی
ا/ت : تا سلامتی تو یه خونه زندگی میکنیما
جینک : آره ولی از اونجایی که تو همش بیرونی و تو خونه نمیشه پیدات کرد بخاطر همون پرسیدم
خندیدم
ا/ت : خب این شد یه حرفی
قهوه هارو اورد
...................
جینک : خب پاشو بریم دیگه
کلی حرف زدیم قهوه هامونم خوردیم مثل همیشه هم اون حساب کرد
کیفمو برداشتم و دنبالش رفتم بیرون
جینک : بفرما قهوه هم برات خریدم
ا/ت : میشه یه جای دیگه هم بریم؟
جینک : کجا؟
ا/ت : میبرمت
دستشو گرفتم و رفتم سمت همونجا
............
وقتی رسیدیم بهش نگاه کردم
بهم خندید
جینک : پس اگه میخوای بازی کنی شرطی بازی میکنم
ا/ت : قبوله
جینک : پس بریم
رفتیم داخل اومدیم تو مکان بازی های کامپیوتری خیلی دلم میخواست بیام اینجا ولی وقت نمیکردم بردمش سمت یه بازی و شرطی بازی کردیم
........................
تا غروب اینجا بودیم انقدر خندیده بودیم که فکمون درد میکرد هر کی یه بازی رو میباخت بازیه بعدی باید برنده رو مهمون میکرد و اون حساب میکرد انقدر اینطوری پیش رفت که غروب شد
بهش خندیدم
ا/ت : قبول نیست تقلب کردی
اونم خندید
جینک : برو پی کارت تقلب چیه
عین مستا حرف میزدیم
ا/ت : نمیرم نمیخوام
جینک : دیگه باید بریم میخوای شبم اینجا بخوابیم؟
بهش خندیدم
ا/ت : آره چرا که نه
جینک : بیا
دستمو گرفت کیفمو برداشت و رفت بیرون
جینک : باید بریم بار با تهیونگ قرار داریم یادت نیست؟
بهش خندیدم
ا/ت : نه
اونم خندید
جینک : ا/ت تو مشروب نخوردی و مست کردی
ا/ت : نه بابا
جینک : بیا کیفتو بگیر
ا/ت : تو بیارش
جینک : باشه پس بدو
دستمو گرفته بودو دنبال خودش میکشید حالا چرا میدوعه؟
ا/ت : چرا میدویی؟
جینک : چون دیر شده باید زود برسیم بار
پس بخاطر این میدویید دیگه چیزی نگفتم تا برسیم به بار
بلاخره رسیدیم وایسادیم دستامو گزاشتم رو زانوهامو خم شدم تند تند نفس میکشیدم تمام راهو دوییدیم
جینک : رسی.. دیم
بهش نگاه کردم اونم نفس نفس میزد
صدای تهیونگ اومد
تهیونگ : بلاخره اومدید
بهش نگاه کردیم
ا/ت : خیلی دیر کردیم؟
تهیونگ : یکم .. خب بیاید داخل
رفتیم تو بار مثل همیشه دود سیگار نمیزاشت درست جایی رو ببینم بوی ویسکی همه جا بود
۱۷۷.۶k
۰۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.