رمانمربععشق

#رمان_مربع_عشق

♡به نام خدایی که عشق را در قلب پاک یک عاشق جای داد تا از هوس دوری کند ♡

مقدمه:
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منی
شروع وسوسه انگیز شعر ناب منی

من آن سکوت شکسته در آسمان توام
و تو درآمد دنیا و آفتاب منی

برای زندگی بی جواب و تکراری
به موقه امدی و بهترین جواب منی

روان در اوج خیالم چون رود می مانی
همیشه جاری مانا در عمق خواب منی

نفس پس از گذرت از حساب می افتد
و تو دلیل نفس های بی حساب منی

رها مکن غزلم را همیشه با من باش
که ختم خاطره انگیز شعر ناب منی

پارت اول

هوای سرد زمستان قندیل بسته بود به جان آب ناودان.
کنار خیابان ایستاده بود تا ماشینی که حاوی دوستش بود نزدیک شود.
"رها"
وای خدا جون مُردم از سرما،علف زیر پاهام سبز شد. الان ۱۵ دقیقس منو اینجا کاشته. مگه دیگه نبینمت دختر!!!
اِفکر کنم ماشین مشکیه ماشین ریحانس((میکشمت)).
پریدم وسط خیابون که تازه فهمیدم چه غلطی کردم،ماشین ریحانه نیست که یه بنزه! ماشین محکم زد رو ترمز منم که از ترس قالب تهی کرده بودم چشمامو محکم روی هم فشار می دادم. اگه الان رادمان اینجا بود میگفت:((خواهر من یه تکونی به خودت بده)) پسر خوشبختی از ماشین پیاده شد؛پرو به بلایی که خدا نصیبم کرده بود گفتم:اووو یابو حواست کجاست داشتی شهیدم میکردی!!!!!.
یکم توجه کردم عه‌عه!!!((این که ساعد مهرساد بود))
به تعجبم پوزخند پُر غروری زد و گفت:》خداروشکر سالمید《.مثل خودش پوزخند زدم و جدی گفتم:که به لطف شما داشتم شهید میشدم!
کلافه گفت:》دختره‌ی پرو بیا منو بخور 《حق به جانب استینامو دادم بالا و گفتم:الان بامن بودی؟من آشغال خور نیستم. عصبی خیز برداشت سمتم که دستامو جلوی چشمام گرفتم:غلط کردم نزنیا!به خدا با تو نبودم تقسیر خودم بود پریدم وسط خیابون.
+++
به خانه برگشتم خسته و کوفته بودم طبق معمول مامانم اینا تبریز خونه مادر جون رنجورم بودن؛مانتومو درآوردم و روی کاناپه انداختم ،از پنجره نظاره گر خیابان شلوغ تهران شدم پنجره را باز کردم تا هوای بیرون روحمو نوازش بده با یادآوری امروز وسط خیال پردازیم نتونستم جلوی خندم و بگیرم و نا خودآگاه گفتم:دیوونه _کی؟!!!
برگشتم و به ریحانه دوست چندین و چند سالم که چند وقتی هم خونه هم شده بودیم با خنده گفتم:هیچی بابا یاد یه چیز خنده دار افتادم خندم گرفت!!!
دیدگاه ها (۲)

#رمان_مربع_عشق پارت دوممرموز بهم می‌خنده و روی مبل روبروییم ...

#رمان_مربع_عشق پارت سومبابا این خیییلی پروعِ کلافه گفتم:دختر...

#اطلاع‌رسانی سلام دوستای گلم متاسفانه به دلیل وجود تصاویراوی...

#رمان_مربع_عشق خلاصه:دوتا دختر دوتا دوست دیرینه باهم تو یکی ...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط