داستان های امین و دوچرخه
داستان های امین و دوچرخه
📕 امتحان
مادر :👱♀
امینم پاشو، عزیزم صبح شده. چشای خوشگلتو وا کن، اول صبحی دلم واسشون تنگ شده.
امین:👱♂
مامانی خوابم میاد، بزار بخوابم.
مادر:👱♀
سلام به اون چشای خوشگلت، صبح به خیر. قربونت بشم، نکنه فراموش کردی، دیشب گفتی صبح زود بیدارت کنم؟
امین: 👱♂
وای مامانی ساعت چنده؟ حواسم نبود امتحان دارم.
مادر:👱♀
تازه ساعت 6 صبحه. پسر گلم امتحان که چیز خاصی نیست مثل همیشه از پسش برمیای. پاشو پاشو آبی به دست و صورتت بزن، تا من سفره رو پهن می کنم.
امین:👱♂
باشه چشم.
پدر:🧔
سلام پسرم. به به صبحونه با امین خوردن داره، حسابی می چسبه. امروز چه زود بیدار شدی ؟
امین:👱♂
سلام بابایی. می خوام درس بخونم، عصر امتحان دارم.
پدر:🧔
آهان راست می گی دیشب بهم گفته بودی.
پدر: 🧔
فاطمه جان چیزی لازم داری تو راه برگشت به خونه بگیرم؟
مادر:👱♀
نه علی جان. خدا پشت و پناهت.
پدر: 🧔
ممنون عزیزم، خداحافظ
پدر:🧔
امین جان، بابایی کاری نداری پسرم؟
امین:👱♂
ممنون باباجون، برام دعا کن. دعا کن امتحان آسون باشه.
پدر:🧔
پسر باهوش و زرنگم، من همیشه برات دعا می کنم. با اون پشتکارت ان شاءالله موفق میشی. خوشحالم پسر خوب و پرتلاشی مثل تو دارم.
امین:👱♂
ممنون بابایی.
پدر:🧔
راستی پسر گلم درسته امروز امتحان داری؛ ولی برا خودت زنگ تفریحم بذار. خوش رکابت دلتنکت میشه هاااا ! یک دوری تو حیاط باهاش بزن.
#ارتباط_با_فرزندان
#محبت_کلامی
#داستانک
🆔 @tanha_rahe_narafte
📕 امتحان
مادر :👱♀
امینم پاشو، عزیزم صبح شده. چشای خوشگلتو وا کن، اول صبحی دلم واسشون تنگ شده.
امین:👱♂
مامانی خوابم میاد، بزار بخوابم.
مادر:👱♀
سلام به اون چشای خوشگلت، صبح به خیر. قربونت بشم، نکنه فراموش کردی، دیشب گفتی صبح زود بیدارت کنم؟
امین: 👱♂
وای مامانی ساعت چنده؟ حواسم نبود امتحان دارم.
مادر:👱♀
تازه ساعت 6 صبحه. پسر گلم امتحان که چیز خاصی نیست مثل همیشه از پسش برمیای. پاشو پاشو آبی به دست و صورتت بزن، تا من سفره رو پهن می کنم.
امین:👱♂
باشه چشم.
پدر:🧔
سلام پسرم. به به صبحونه با امین خوردن داره، حسابی می چسبه. امروز چه زود بیدار شدی ؟
امین:👱♂
سلام بابایی. می خوام درس بخونم، عصر امتحان دارم.
پدر:🧔
آهان راست می گی دیشب بهم گفته بودی.
پدر: 🧔
فاطمه جان چیزی لازم داری تو راه برگشت به خونه بگیرم؟
مادر:👱♀
نه علی جان. خدا پشت و پناهت.
پدر: 🧔
ممنون عزیزم، خداحافظ
پدر:🧔
امین جان، بابایی کاری نداری پسرم؟
امین:👱♂
ممنون باباجون، برام دعا کن. دعا کن امتحان آسون باشه.
پدر:🧔
پسر باهوش و زرنگم، من همیشه برات دعا می کنم. با اون پشتکارت ان شاءالله موفق میشی. خوشحالم پسر خوب و پرتلاشی مثل تو دارم.
امین:👱♂
ممنون بابایی.
پدر:🧔
راستی پسر گلم درسته امروز امتحان داری؛ ولی برا خودت زنگ تفریحم بذار. خوش رکابت دلتنکت میشه هاااا ! یک دوری تو حیاط باهاش بزن.
#ارتباط_با_فرزندان
#محبت_کلامی
#داستانک
🆔 @tanha_rahe_narafte
۴.۲k
۲۵ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.