آواره ی عشق تو شدم در وطن از عمد

آواره ی عشق تو شدم در وطن از عمد
ماندم به هواخواهی تو در قرن از عمد

دائم گره پشت گره در کار من افتاد
بند است به دامان تو دستان من از عمد

من کشته آن برق ضریحم که نداری
کارم شده بر پنجره اش زل زدن از عمد

تو شاه کریمی و گدای تو منم من
خالیست ببین سفره ی ما اکثرا از عمد

توصیف جمال تو کسی کرد برایم
مستانه دریدم بخدا پیرهن از عمد

یک شب وسط شور حسین آخر هیئت
شیرین سخنی کردم و گفتم حسن از عمد



#محسن_صرامی
دیدگاه ها (۱)

یه آدمهایی هستن تو زندگی که باعث میشن یه کم بلندتر بخندی،یه ...

شلیک کنآخرین گلوله ی هفت تیرت راوسط پیشانی اممیان ابروانمزخم...

‌در خانهکنار شومینه،در ترافیک بی امان شهر،روی نیمکت قدیمی پا...

عتاب شمس الدین عراقی به رند تبریزی:ای رند تبریزی چرا این ها ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط