آیا این عشق واقعی است؟

لیا:بچه زندس خدا رو شکر
جیمین یه نفس عمیق کشید و روی پیشونی ات رو بوسید
جیمین:وایی جون به لب شدم
ات:جیمین لوس*
جیمین:جونم
ات:حس میکنم داره تکون میخوره
جیمین:مگه تازه یه روزش نیست
لیا:تو این وضعیت ات حس میکنه جنین داره تکون میخوره راست میگه دستتو بزار رو شکمش یه لرزش خیلی خفیفی حس میکنی
جیمین دستشو گزاشت یه لرزش خفیف احساس کرد و یه لبخند زد و یه اشک از گونش پایین ریخت

پرش زمانی ۸ ماه بعد
ات:ایییییی دلمممم
لیا:ات چیزی نیس آروم
ات:کجاشو هیچی نیس حس میکنم پوصینم داره باز میشه
لیا:طبیعیه ات
ات:باید برم خونه
لیا:باز یه هرزه جدید اورده؟
ات:آره بازم یه هرزه جدید آورده منم شدم کلفت
فلش بک به ۲ ماه پیش
لینا(دوست صمیمی اکس جیمین):خودت نگاه کن اون داره بهت خیانت میکنه
جیمین:نچ این ات نی.......ا.....ات؟
لینا:دیدی؟
جیمین:نه نه نه نه
رفتم خونه صدای ناله میومد رفتم تو اتاق اون جیمین بود داشت با ی دختر س*کس میکرد منم بغض کردم
بعد یه مدت فهمیدم لینا فتوشاپ نشون جیمین داده ولی اون قبول نکرد و هر شب سیگار و شراب و دختر بازی
منم کلفت اون خونه بودم هنوز شکمم بزرگ نشده بود میخواستم بچه رو سقط کنم