کیفــمو گرفتمـ
کیفــمو گرفتمـ
زدم بیرون
تو کوچه ها قدم میزدم
بدون توجه به چیزی
همه جا خودمو خودتو میدیدم
دقیقا همونجاهایی که باهم رفته بودیم داشتم قدم میزدم
خــاطره ها یکی یکی زنده شـد!
اونجــا که بهم پاستیل دادی!
اونجا که دستتو واسه اولین بار گرفتم
واسه اولین بار یهو بوسیدیم
اونجا که هولم دادی گفتی کلاست دیـر شد برو
اونجا که همش اسـترس میدادی بابات نیاد!
اع مامانتـ!
راهمو کجـکــردم رفتم سمت کــوچه ای که خاطــره زیاد داشتیم!
کم کمش هــر روز اونجا میرفتیم!
قدم میزدم و باز خاطراتو مرور میکردم!
دست گذاشتی رو قرآن تو همین کــوچه که نمیری!گفتی به همین قرآن قسم نمیررم!رفتی که!یه قطــره اشک:)
گفته بودی بی تو نمیتونم!الان تونستی که!دومین قطره اشک:)
گفته بودی،با همه فرق داری:)
آره فـــرق داشتم آخه با کله نامردیات هنوزم عـــاشقتم:)
قطره های اشک یکی یکی میریخت:)
یادته اونروز بارون اومده بود:)
رفتی زیره ساخــتمون داشتی خیس میشدی!:)
یادته اونـروز برفـ بازیمون!
برف و زدم تو سرت تو زدی تو صـورتم!
افتادم زمین!
و قشنگـــترین لحظه موقعی بود که جلو۸نفرآدم منـو بوسیدی:)
یادتــــه؟
از گریه کردن گذشته بود:)
نفسم بالا نمیومد!
به دیوار تکیه دادم نشستم:)
اون لحظه هنوز جلومه:)
من
تو
قرآن تو دستم!
قسـم خوردنت!
دیوونه شدم یهو!
موهامو کشیدم!
سنگی که کنارم بودو پرت کردم!
بلند شــدم!
رفتم سمت کوچه خودمون!
جایی که همش هر روز از دورم شده همو میدیدیم:)
اومدم جــلو پنجره اتاقت!دعا دعا میکردم بیای دم پنجره ببینمت:)
امــا!
نشستم همونجا:)
که شاید بیای!
امــــــا..........
بلند شدم!
رفتم سمت خونمون!
هــرجارو میدیدم بودی!
با همون لبخندت که دلم واسش ضعف میرف:)
قدم،میزدم و فکر میکردم!
چجوری فــراموشم کرد!
این همه خــــاطره!
من نمیتونم اون چجوری تونست:)
.
.
.
خـــدا هیچ عاشقیو اینجوری عـــذاب نده!
زدم بیرون
تو کوچه ها قدم میزدم
بدون توجه به چیزی
همه جا خودمو خودتو میدیدم
دقیقا همونجاهایی که باهم رفته بودیم داشتم قدم میزدم
خــاطره ها یکی یکی زنده شـد!
اونجــا که بهم پاستیل دادی!
اونجا که دستتو واسه اولین بار گرفتم
واسه اولین بار یهو بوسیدیم
اونجا که هولم دادی گفتی کلاست دیـر شد برو
اونجا که همش اسـترس میدادی بابات نیاد!
اع مامانتـ!
راهمو کجـکــردم رفتم سمت کــوچه ای که خاطــره زیاد داشتیم!
کم کمش هــر روز اونجا میرفتیم!
قدم میزدم و باز خاطراتو مرور میکردم!
دست گذاشتی رو قرآن تو همین کــوچه که نمیری!گفتی به همین قرآن قسم نمیررم!رفتی که!یه قطــره اشک:)
گفته بودی بی تو نمیتونم!الان تونستی که!دومین قطره اشک:)
گفته بودی،با همه فرق داری:)
آره فـــرق داشتم آخه با کله نامردیات هنوزم عـــاشقتم:)
قطره های اشک یکی یکی میریخت:)
یادته اونروز بارون اومده بود:)
رفتی زیره ساخــتمون داشتی خیس میشدی!:)
یادته اونـروز برفـ بازیمون!
برف و زدم تو سرت تو زدی تو صـورتم!
افتادم زمین!
و قشنگـــترین لحظه موقعی بود که جلو۸نفرآدم منـو بوسیدی:)
یادتــــه؟
از گریه کردن گذشته بود:)
نفسم بالا نمیومد!
به دیوار تکیه دادم نشستم:)
اون لحظه هنوز جلومه:)
من
تو
قرآن تو دستم!
قسـم خوردنت!
دیوونه شدم یهو!
موهامو کشیدم!
سنگی که کنارم بودو پرت کردم!
بلند شــدم!
رفتم سمت کوچه خودمون!
جایی که همش هر روز از دورم شده همو میدیدیم:)
اومدم جــلو پنجره اتاقت!دعا دعا میکردم بیای دم پنجره ببینمت:)
امــا!
نشستم همونجا:)
که شاید بیای!
امــــــا..........
بلند شدم!
رفتم سمت خونمون!
هــرجارو میدیدم بودی!
با همون لبخندت که دلم واسش ضعف میرف:)
قدم،میزدم و فکر میکردم!
چجوری فــراموشم کرد!
این همه خــــاطره!
من نمیتونم اون چجوری تونست:)
.
.
.
خـــدا هیچ عاشقیو اینجوری عـــذاب نده!
۵.۵k
۱۸ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.