part8
part8
Daddy fucker vahshim🥑
-خب یعنی میگی به ا/ت بگم؟
&فعلا نکو بزار چند ماهی بگذره
-راست میگی من مافیای بزرگ کره ام ممکنه دردسر بشه
&اره فعلا نگی بهتره بزار خودش بیاد بهت بگه تو بهش نگو
-یعنی بهم میگه که عاشقمه؟
&مطمعنم میگه
-باشه فعلا صب میکنم تا بهم بگه
ویو ا/ت
وایی من عاشق کوک شدم ولی میترسم بهش بگم.. فک کنم اونم منو دوست داره پس خودش میاد بهم میگه که دوسم داره پس من منتظر میمونم تا خودش بهم بگه.. اونجوری بهتره
ویو یونگی
باید ا/ت رو یجوری ماله خودم کنم ولی نمیدونم چجوری بزار برم پیشش ببینم چیکار میکنه...
+کیه؟
¶یونگی ام بیام تو؟
+بیا*ایشش*(تو دلش)
¶خوبی ببخشید که باهات اون طوری رفتار کردم
+چقد تو پرویی اول بهم زور میگی سرم داد میزنی بعد میای اینجوری بهم میگی
¶هی درست حرف بزن با من وگرنه..
+وگرنه چی هااا چیکار میکنی
¶دختره ی هرزه دهنتو ببند
+الان میرم به ارباب میگم
¶هی هیجا نمیری
+دستمو ول کن
¶چرا ولت کنم بری چوقولی منو بکنی
+میگم ولم کن *داد*
¶دهنتو ببند کوک میشنوه
+ولم کن مرتیکه
¶...
-صدای چی بود؟
&میرم به ا/ت سر بزنم
-برو شاید چیزیش شده
&ا/ت...
*ته پشت در اتاق ا/ت وایساد و داشت یونگی رو میدی که ا/ت رو اذیت میکرد و ته رفت به کوک بگه*
&کوک یونگی داره ا/ت رو اذیت میکنه
-چی داری میگی اون همچین ادمی نیست
&بیا بریم پیش ا/ت
-بریم
*کوک و ته رفتن اتاق ا/ت یونگی از اتاقش رفته بود بیرون و ا/ت داشت گریه میکرد*
-ا/ت چیشده؟
+هق... ارباب اقای یونگی منو اذیت میکنه.. هق
-خب الان یونگی کجاست؟
+رفت اتاقش
-باشه.. ته تو پیش ا/ت بمون
&باشه
*کوک رفت پیش یونگی*
-یونگی*عصبی*
¶بله چیشده؟
-تو ا/ت رو اذیت کردی
¶اره مشکلش چیه وقتی یکی عاشق میشه نمیدونه داره چیکار میکنه
-دهنتو ببند*داد*
¶سره من داد نزن کوک پشیمون میشیا
-ساکت شو...ته تههههههه*داد*
&بله کوک
-به ادمام بگو بیان یونگی رو ببرن اتاق شکنجه
&باشه
¶هی داری چیکار میکنی ولم کنید
-بهت نشون میدم اذیت کردن عشق من یعنی چی
¶ولم کنید...*داد*
*یونگی رو بردن اتاق شکنجه و 200 تا شلاق بهش زدن و ولش کردن بره و کوک رفت پیش ا/ت ته هم رفت اتاقش*
-ا/ت
+بله
-حالت خوبه؟
+اره خوبم
-میخام بهت یه چیزی بگم...
+بگو
-منـــــ
edamash part9🗿
Daddy fucker vahshim🥑
-خب یعنی میگی به ا/ت بگم؟
&فعلا نکو بزار چند ماهی بگذره
-راست میگی من مافیای بزرگ کره ام ممکنه دردسر بشه
&اره فعلا نگی بهتره بزار خودش بیاد بهت بگه تو بهش نگو
-یعنی بهم میگه که عاشقمه؟
&مطمعنم میگه
-باشه فعلا صب میکنم تا بهم بگه
ویو ا/ت
وایی من عاشق کوک شدم ولی میترسم بهش بگم.. فک کنم اونم منو دوست داره پس خودش میاد بهم میگه که دوسم داره پس من منتظر میمونم تا خودش بهم بگه.. اونجوری بهتره
ویو یونگی
باید ا/ت رو یجوری ماله خودم کنم ولی نمیدونم چجوری بزار برم پیشش ببینم چیکار میکنه...
+کیه؟
¶یونگی ام بیام تو؟
+بیا*ایشش*(تو دلش)
¶خوبی ببخشید که باهات اون طوری رفتار کردم
+چقد تو پرویی اول بهم زور میگی سرم داد میزنی بعد میای اینجوری بهم میگی
¶هی درست حرف بزن با من وگرنه..
+وگرنه چی هااا چیکار میکنی
¶دختره ی هرزه دهنتو ببند
+الان میرم به ارباب میگم
¶هی هیجا نمیری
+دستمو ول کن
¶چرا ولت کنم بری چوقولی منو بکنی
+میگم ولم کن *داد*
¶دهنتو ببند کوک میشنوه
+ولم کن مرتیکه
¶...
-صدای چی بود؟
&میرم به ا/ت سر بزنم
-برو شاید چیزیش شده
&ا/ت...
*ته پشت در اتاق ا/ت وایساد و داشت یونگی رو میدی که ا/ت رو اذیت میکرد و ته رفت به کوک بگه*
&کوک یونگی داره ا/ت رو اذیت میکنه
-چی داری میگی اون همچین ادمی نیست
&بیا بریم پیش ا/ت
-بریم
*کوک و ته رفتن اتاق ا/ت یونگی از اتاقش رفته بود بیرون و ا/ت داشت گریه میکرد*
-ا/ت چیشده؟
+هق... ارباب اقای یونگی منو اذیت میکنه.. هق
-خب الان یونگی کجاست؟
+رفت اتاقش
-باشه.. ته تو پیش ا/ت بمون
&باشه
*کوک رفت پیش یونگی*
-یونگی*عصبی*
¶بله چیشده؟
-تو ا/ت رو اذیت کردی
¶اره مشکلش چیه وقتی یکی عاشق میشه نمیدونه داره چیکار میکنه
-دهنتو ببند*داد*
¶سره من داد نزن کوک پشیمون میشیا
-ساکت شو...ته تههههههه*داد*
&بله کوک
-به ادمام بگو بیان یونگی رو ببرن اتاق شکنجه
&باشه
¶هی داری چیکار میکنی ولم کنید
-بهت نشون میدم اذیت کردن عشق من یعنی چی
¶ولم کنید...*داد*
*یونگی رو بردن اتاق شکنجه و 200 تا شلاق بهش زدن و ولش کردن بره و کوک رفت پیش ا/ت ته هم رفت اتاقش*
-ا/ت
+بله
-حالت خوبه؟
+اره خوبم
-میخام بهت یه چیزی بگم...
+بگو
-منـــــ
edamash part9🗿
۴۴.۷k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.