شخصیت پنهانی
شخصیت پنهانی
پارت:۵
سومین ویو
اونقدر خوشحال بودم که نمی دونستم دارم چیکار میکنم با سرعت جت دویدم و فیلیکس رو بغل کردم
جیمین ویو
همه کادو هامون رو دادیم که پدربزرگ سومین گفت نوبت کادوی منه یکم دقت کردم که دیدم یه پسره که سومین دوید بغلش و همه تعجب کردن بعدش سومین اومد و پسررو معرفی کرد که فهمیدم پسره فیلیکسه پسره ی خیانتکار با سومین در ارتباط بود و بهم نمی گفتفیلیکس بچه ی دوست صمیمی بابامه و عضو خاندان لی هست از خاندان های قدیمی از هم پاشیدهفردا صبح/
سومین ویو
صبح رفتیم مدرسه که فیلیکس رو دیدم اونم توی مدرسه ما ثبت نام کرده بود
وقتی وارد مدرسه شدم با توجه شدیدی از بچه روبهرو شدم
پارد کلاس شدم و به حرف کسی اهمیت ندادم و هواسم رو به کلاس دادم
زنگ تفریح/
سومین ویو
زنگ تفریح بود که گوشیم زنگ خورد دیدم سوهیوکه خوشحال شدم اما از ته دلم حس بدی داشتم
جواب دادم و شنیدم صدای داد و بیداد میاد و یکی داره گریه میکنه که سوهیوک گفت سریع خودتونو برسونین بیمارستان....... مامان بزرگ حالش بد شده
من با مامان بزرگم خیلی خوب بودم و دوسش داشتم تا این خبرو شنیدم نمی دونم چجوری به بقیه گفتم و تا بیمارستان دویدم رفتم سمت پذیرش
سومین:ببخشید بیمار خانم کانگ هان بیول کجاست
پرستار:طبقه ی دوم راهروی سه شمالی اتاق عمل ۱۲
سومین:ممنون
سریع خودمو رسوندم که دیدم.....
_ببخشید من حالم از نظر دخترانه خوب نیس و اصلا حال ندارم
ممنون از حمایتاتون
واسه این پارت
like:۴
comment:4
از این به بعد هم شرط داریم درضمن اگه دید که من یهو یه پارت جدیدی گذاشتم در صورتی که شرطا نرسید بدونین هم حوصلم سر رفته بود هم اینکه من ادم دلسوز و پاک و مطهرم هستم (منه entpعه شرور
پارت:۵
سومین ویو
اونقدر خوشحال بودم که نمی دونستم دارم چیکار میکنم با سرعت جت دویدم و فیلیکس رو بغل کردم
جیمین ویو
همه کادو هامون رو دادیم که پدربزرگ سومین گفت نوبت کادوی منه یکم دقت کردم که دیدم یه پسره که سومین دوید بغلش و همه تعجب کردن بعدش سومین اومد و پسررو معرفی کرد که فهمیدم پسره فیلیکسه پسره ی خیانتکار با سومین در ارتباط بود و بهم نمی گفتفیلیکس بچه ی دوست صمیمی بابامه و عضو خاندان لی هست از خاندان های قدیمی از هم پاشیدهفردا صبح/
سومین ویو
صبح رفتیم مدرسه که فیلیکس رو دیدم اونم توی مدرسه ما ثبت نام کرده بود
وقتی وارد مدرسه شدم با توجه شدیدی از بچه روبهرو شدم
پارد کلاس شدم و به حرف کسی اهمیت ندادم و هواسم رو به کلاس دادم
زنگ تفریح/
سومین ویو
زنگ تفریح بود که گوشیم زنگ خورد دیدم سوهیوکه خوشحال شدم اما از ته دلم حس بدی داشتم
جواب دادم و شنیدم صدای داد و بیداد میاد و یکی داره گریه میکنه که سوهیوک گفت سریع خودتونو برسونین بیمارستان....... مامان بزرگ حالش بد شده
من با مامان بزرگم خیلی خوب بودم و دوسش داشتم تا این خبرو شنیدم نمی دونم چجوری به بقیه گفتم و تا بیمارستان دویدم رفتم سمت پذیرش
سومین:ببخشید بیمار خانم کانگ هان بیول کجاست
پرستار:طبقه ی دوم راهروی سه شمالی اتاق عمل ۱۲
سومین:ممنون
سریع خودمو رسوندم که دیدم.....
_ببخشید من حالم از نظر دخترانه خوب نیس و اصلا حال ندارم
ممنون از حمایتاتون
واسه این پارت
like:۴
comment:4
از این به بعد هم شرط داریم درضمن اگه دید که من یهو یه پارت جدیدی گذاشتم در صورتی که شرطا نرسید بدونین هم حوصلم سر رفته بود هم اینکه من ادم دلسوز و پاک و مطهرم هستم (منه entpعه شرور
۳.۹k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.