عشقبیرحم

#عشق_بی_رحم

یه کم دیگه جلوتر میرم میبینم خونِ خون روی زمین حال خونمون جلوتر که رفتم......

ات:مامان؟(تعجب و بغض‌)
مامان بلند شو خواهش میکنم چشات و باز کن...(خودم اینجا اشکم درومد😭)

تمام دستم خونی بود از شدت گریه نفسم بند اومده بود سریع اشکام و با دستای خونیم پاک کردم گوشیمو برداشتم به تهیونگ زنگ زدم

ات:تهیونگ برگرد خونمون زود باش(با گریه شدید)

تهیونگ:چی شده عشقم؟(نگرانی فیک)

ات:فقدر بیااااا(گریه شدید)

تهیونگ:گوشیو قطع کردم مامانش قطعا میمیره و من از این خوشحالم میتونم توجه ات رو به خودم جلب کنم و ازش سو استفاده کنم (دوستان بگم تهیونگ مافیاست و با پدر ات که اونم مافیاست مشکل داره و تهیونگ مادر ات رو میکشه)

رسیدم دم خونشون و سریع رفتم داخل خونه ات آنقدر گریه کرده بود چشاش قرمز شده بود و تمام صورت و بدنش و لباساش خونی بودن.......

ات:دیگه نمیخواد زحمت بکشی مامانم نبضش نمیزنه(با هق هق)

تهیونگ:رفتم بقلش کردم و پوزخندی زدم و....


بیا بریم بیرون...

ات:هق...هق....من نمیام مامانم تنهاست... هق...

تهیونگ:عشقم بیا بریم مامانت الان جاش خوبه اون بالاست

ات رو بقل کردم بردم تو ماشین نامه ای که برای پدر ات نوشته بودم و گذاشتم روی مامان ات و رفتم ات داشت تو ماشین آروم آروم اشک میریخت اول دلم براش تیکه تیکه شد ولی نباید عاشق بشم

ات‌:تو چه کاره ای؟ها؟

تهیونگ:...........

ات:با تو هم جوابم و بده؟

تهیونگ:..........

ات:جواب بده(عربده)

تهیونگ:من...من.....چیزه......

ات:چیزه خوب بگو ببینم؟

تهیونگ:من یه شرکت دارم....امممم شرکت ساخت و ساز

ات:میدونستم داره دروغ میگه میدونید چرا؟
(توضيحات:
فلش بک 2 روز پیش:

ات:بابا کاری داشتید گفتید بیام اتاق کارتون؟

(علامت بابای ات:$)

$:دخترم میدونی که من یه مافیا درسته؟

ات:بله بابا میدونم

$:خوب من دارم بازنشست میشم و.....

ات:خب؟

$:تنها کسی که میتونه راه من و ادامه بده تویی ات

ات:چی؟من؟فکر نکنم منظورتون من باشم؟

$:چرا منظورم تویی تو راه من و ادامه بده و موفق شو

ات:من بلد نیستم بابا

$:تو همه چی و بلدی فقدر بلد نیستی بفهمی دارن ازت سو استفاده میکنن

ات:منظورت چیه بابا؟

$:با پسری که قرار میزاری تازگی کیم تهیونگ اون مافیاست و با من دشمنی داره و از تو داره استفاده میکنه تا من و سرنگون کنه تو نابودش کن....

ات:چی واقعا؟ (بغض)

$:دخترم میتونم بهت بسپرم؟

ات:خودم و جمع و جور کردم یه لحظه فکر کردم که واقعا کیم تهیونگ اینقدر آدم بدیه واقعا نباید به هیچ آدمی اعتماد کنم.....(حرف حق🤌🛐)

ات:آره بابا به من بسپر(با جدیت)

$:فقدر باید با لیا دوست نباشی باشه؟

ات:چرا؟

$:چون اونم زیر دسته تهیونگه

ات:دریه حدی بود که پشماممم ریخته بود یعنی دوست صمیمیم شده دشمنم از شدت اعصبانیت و ناراحتی خندم گرفته بود....

پایان فلش بک)

ات:آها فکر کردم عشقم مافیاست آخه همیشه با کت و شلوار این ور اونور میری(نیش خند)

تهیونگ:آها مافیا آخه ات من مافیا من تفنگ میبینم سکته میکنم(خنده)

ات:آره جان خودت(زیر لب)

تهیونگ:چیزی گفتی؟

ات:نه گفتم چقدر دوست پسرم جذابههههه

تهیونگ:تو با اینکه مامانت همین الان مرده ولی خیلی شادی؟

ات:یادم نیار دیگه(بغض)

تهیونگ:باشه عشقم ببخشید(بغلش میکنه)

(رسیدن عمارت تهیونگ)

ادامه دارد🖤🕸️

شرایط:🕸️
6 تا لایک🕸️
3 تا فالو🕸️
2 تا بازنشر🕸️





ادامه دارد🖤🕸
دیدگاه ها (۱۷)

یه فالو مون نشه🛐🤌زنِ جیمینه✨🫀@liya_jiminفالو شه لطفا🥺

زندگی من اگه ویدئو بود🤌💝😭#بی_تی_اس_سَروَرِ_کیپاپ_است

https://wisgoon.com/nyctophilia10پیجش رو میپرستم🛐🤌فالو شه🫵🫀

به این باهالی و با نمکیه🤏🫀

رمان عشق و نفرت پارت ۱ویو ات: من با خوانوادم بحسم شد بعد به ...

پارت ۱۴

پارت ۲۰ات: اخ جیمین سرشو از تو گردن از بیرون میاره جیمین: بی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط