واکنش رهبری به انداختن عریضه در چاه جمکران (خطاب به یکی ا
واکنش رهبری به انداختن عریضه در چاه جمکران (خطاب به یکی از زائران):
حالا آن نامه را نمی خواهد آنجا بیاندازید. شما جمکران اگر رفتی، برو آنجا، یک آقایی وجود دارد که بدان این آقا می شنود حرفت را. مخاطب قرارش بده. خودت بدان داری با یکی حرف می زنی. با او حرف بزن، بدان که خدای متعال جواب می دهد. تردید در این نداشته باش، درست می شود. نامه ی داخل چاه و اینها لزومی ندارد. نه یک سند درستی دارد، نه لازم است. حالا به فرض، سند هم داشته باشد، چیز لازمی نیست. آنهایی که قدرت کار را دارند، می توانند تصرف کنند، آنها محتاج به نامه نیستند. وقتی خواستی حرف بزنی، دلت به حرکت می آید، به حرف می آید. برو با دلت با آنها حرف بزن.
من یک وقتی یک شعری گفته بودم درباره ی امام زمان سلام الله علیه. رفتم جمکران و خب تضرع و توجه و نماز و همین اعمال که هست، دیدم آرام نمی گیرم، راحت نمی شوم. بلند شدم و ایستادم. دفترم هم در جیبم بود، دفتر شعر. درآوردم، گفتم آقاجان این شعر را برای شما گفته ام، می خوانم برایتان. شروع کردم شعر را خواندن، آهسته البته. هیچکس هم متوجه نبود. یک غزلی بود از ابتدا تا آخر غزل را خطاب به حضرت خواندم، گمان می کنم تأثیری که آن غزل در حال من کرد، آن نماز مخصوص و آن چیزها نکرد. آدم با دلش که حرف بزند، اینطوری است.
منبع: کتاب مسیح در شب قدر/انتشارات صهبا
حالا آن نامه را نمی خواهد آنجا بیاندازید. شما جمکران اگر رفتی، برو آنجا، یک آقایی وجود دارد که بدان این آقا می شنود حرفت را. مخاطب قرارش بده. خودت بدان داری با یکی حرف می زنی. با او حرف بزن، بدان که خدای متعال جواب می دهد. تردید در این نداشته باش، درست می شود. نامه ی داخل چاه و اینها لزومی ندارد. نه یک سند درستی دارد، نه لازم است. حالا به فرض، سند هم داشته باشد، چیز لازمی نیست. آنهایی که قدرت کار را دارند، می توانند تصرف کنند، آنها محتاج به نامه نیستند. وقتی خواستی حرف بزنی، دلت به حرکت می آید، به حرف می آید. برو با دلت با آنها حرف بزن.
من یک وقتی یک شعری گفته بودم درباره ی امام زمان سلام الله علیه. رفتم جمکران و خب تضرع و توجه و نماز و همین اعمال که هست، دیدم آرام نمی گیرم، راحت نمی شوم. بلند شدم و ایستادم. دفترم هم در جیبم بود، دفتر شعر. درآوردم، گفتم آقاجان این شعر را برای شما گفته ام، می خوانم برایتان. شروع کردم شعر را خواندن، آهسته البته. هیچکس هم متوجه نبود. یک غزلی بود از ابتدا تا آخر غزل را خطاب به حضرت خواندم، گمان می کنم تأثیری که آن غزل در حال من کرد، آن نماز مخصوص و آن چیزها نکرد. آدم با دلش که حرف بزند، اینطوری است.
منبع: کتاب مسیح در شب قدر/انتشارات صهبا
۱.۶k
۱۵ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.