چندپارتی
چندپارتی
#درخواستی
وقتی از دستش فرار میکنی (راستی کوک خوان اشامه و ات انسان)
ویو کوک
خواب بودم که با الارم گوشیم از خواب بیدار شدم لباسام و پوشیدم رفتم سراغ کافه همیشگیم رفتم تو نشستم کنار پنجره که یهو یه دختر کیوت اومد انگار گارسون بود
ات : چی میل دارید اقا ؟
کوک : یه امریکانو
ات : حتما الان میارم چیزه دیگه ای هم میخواین
کوک : نه ممنون
ات : الان براتون میارم
دختره رفت از امد بطری که کنارم بود درش رو باز کردم و کمی روی زمین ریختم دختره چند دقیقه بعد تو دستش یه سینی بود که امریکانو روش بود داشت میومد پیشم که پاش رو گذاشت رو اب و لیز خورد تمام امریکانو ریخت روم و دختره افتاد تو بغلم نه نباید اینجوری میشد خونش از خونه موردعلاقه من بود بوش داشت دیوونم میکرد که هولش دادم افتاد زمین
ات : هعی اقا چیکار میکنی ؟
کوک : امریکانو رو ریختی روم خودتم که افتادی روم طلب کارم هستی ؟
ات : متاسفم ولی خب چرا هولم میدید ؟
کوک : دلایل خودم رو دارم . خب ؟
ات : خب ؟
کوک : برای عذرخواهی میخوای چیکار کنی ؟ خونت و میدی یا جونتو ؟ یا هم میتونی به عنوان برده بیای خونم . ببین منو نمیتونی از زیرش در بری من یه خون اشامم اگه به حرفم گوش ندی...
ات : من و میخوری ؟
کوک : چی ؟ خون اشام که ادم نمیخوره خون میخوره
ات : پس خونمو میخوری
کوک : اوهوم حالا کدوم و انتخا...
ات : بردت میشم
کوک : خوبه ولی اینو یاد بگیر وسط حرف اربابت حرف نمیزنی فهمیدی ؟
ات : ...
کوک : گفتم فهمیدی ؟
ات : ب...بله...ار..ارباب
کوک : افرین ... بادیگارد چی شد قبول کرد ؟
بادیگارد : بله استفای خانوم رو قبول کردن
کوک : خوبه پاشو بریم
ات : چشم ارباب
رفتیم خونم بردمش تو اتاق
کوک : بشین
ات : چشم ارباب
کوک : از این به بهد برده منی هرچی بگم همونه و اینم بگم برده معمولی نه برده جنسی
ات : چ...چی؟
کوک : یعنی هرموقع به خوام میتونم باهات سکس کنم
ات : و...ولی
کوک : چیه اگه مشکلی داری میتونم از گزینه های دیگه هم استفاده کنیم خون یا جون
ات : نه نه همین که گفتین خوبه بردتون میشم
کوک : خوبه تا فردا استراحت کن اینم بگم به جز عروسک جنسی کارهم میکنی
ات : چشم ارباب *بغض*
کوک : خوبه من دیگه میرم *پوزخند*
ویو ات
من نمیتونم اینجا رو تحمل کنم باید فرار کنم پس دست به کار شدم یه چیزی اون گوشه بود مثل وسایل شکنجه بود ولی یه طناب هم بود کنارشون برش داشتم از پنجره انداختم بیرون از طناب گرفتم و پایین رفتم
به طرف در دویدم ولی بادیگاردا زودی خودشونو بهم رسوندن سرم و برگردوندم تا فاصله بادیگاردا تا خودم رو بدونم که حواصم نبود صاف خوردم تو یه چیز صفت افتادم رو زمین که دیدم محکم خوردم به ارباب و خدا میدونه اینبار میخواد چیکار کنه یه لبخند مسخره ای از ترس زدم که اخمش بیشتر شد و ترس من بیشتر
#درخواستی
وقتی از دستش فرار میکنی (راستی کوک خوان اشامه و ات انسان)
ویو کوک
خواب بودم که با الارم گوشیم از خواب بیدار شدم لباسام و پوشیدم رفتم سراغ کافه همیشگیم رفتم تو نشستم کنار پنجره که یهو یه دختر کیوت اومد انگار گارسون بود
ات : چی میل دارید اقا ؟
کوک : یه امریکانو
ات : حتما الان میارم چیزه دیگه ای هم میخواین
کوک : نه ممنون
ات : الان براتون میارم
دختره رفت از امد بطری که کنارم بود درش رو باز کردم و کمی روی زمین ریختم دختره چند دقیقه بعد تو دستش یه سینی بود که امریکانو روش بود داشت میومد پیشم که پاش رو گذاشت رو اب و لیز خورد تمام امریکانو ریخت روم و دختره افتاد تو بغلم نه نباید اینجوری میشد خونش از خونه موردعلاقه من بود بوش داشت دیوونم میکرد که هولش دادم افتاد زمین
ات : هعی اقا چیکار میکنی ؟
کوک : امریکانو رو ریختی روم خودتم که افتادی روم طلب کارم هستی ؟
ات : متاسفم ولی خب چرا هولم میدید ؟
کوک : دلایل خودم رو دارم . خب ؟
ات : خب ؟
کوک : برای عذرخواهی میخوای چیکار کنی ؟ خونت و میدی یا جونتو ؟ یا هم میتونی به عنوان برده بیای خونم . ببین منو نمیتونی از زیرش در بری من یه خون اشامم اگه به حرفم گوش ندی...
ات : من و میخوری ؟
کوک : چی ؟ خون اشام که ادم نمیخوره خون میخوره
ات : پس خونمو میخوری
کوک : اوهوم حالا کدوم و انتخا...
ات : بردت میشم
کوک : خوبه ولی اینو یاد بگیر وسط حرف اربابت حرف نمیزنی فهمیدی ؟
ات : ...
کوک : گفتم فهمیدی ؟
ات : ب...بله...ار..ارباب
کوک : افرین ... بادیگارد چی شد قبول کرد ؟
بادیگارد : بله استفای خانوم رو قبول کردن
کوک : خوبه پاشو بریم
ات : چشم ارباب
رفتیم خونم بردمش تو اتاق
کوک : بشین
ات : چشم ارباب
کوک : از این به بهد برده منی هرچی بگم همونه و اینم بگم برده معمولی نه برده جنسی
ات : چ...چی؟
کوک : یعنی هرموقع به خوام میتونم باهات سکس کنم
ات : و...ولی
کوک : چیه اگه مشکلی داری میتونم از گزینه های دیگه هم استفاده کنیم خون یا جون
ات : نه نه همین که گفتین خوبه بردتون میشم
کوک : خوبه تا فردا استراحت کن اینم بگم به جز عروسک جنسی کارهم میکنی
ات : چشم ارباب *بغض*
کوک : خوبه من دیگه میرم *پوزخند*
ویو ات
من نمیتونم اینجا رو تحمل کنم باید فرار کنم پس دست به کار شدم یه چیزی اون گوشه بود مثل وسایل شکنجه بود ولی یه طناب هم بود کنارشون برش داشتم از پنجره انداختم بیرون از طناب گرفتم و پایین رفتم
به طرف در دویدم ولی بادیگاردا زودی خودشونو بهم رسوندن سرم و برگردوندم تا فاصله بادیگاردا تا خودم رو بدونم که حواصم نبود صاف خوردم تو یه چیز صفت افتادم رو زمین که دیدم محکم خوردم به ارباب و خدا میدونه اینبار میخواد چیکار کنه یه لبخند مسخره ای از ترس زدم که اخمش بیشتر شد و ترس من بیشتر
۱۱.۶k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.