P9🌙🌸
P9🌙🌸
شوگا«حالا چیکارم داشتی
هایمین«هیچی کیک پخته بودیم اومدم صدات کنم بیای کیک بخوریم
شوگا«باشه برو منم میام
هایمین«رفتم پایین سرمیز
هوپی«چی گفت
هایمین«هیچی گفت برو منم میام
۳۰مین بعد
کوک«خب حالا چیکار کنیم
ته« ساعت چنده
جیمین«۱۰ چطور
ته«میگفتم شب بريم بار
نامی«نه نمیرین
کوک«چرااااااا
نامی«خطر ناکه
کوک«ما خودمون دفاع شخصی بلدیم من ،هایمین جیمین و تهیونگ کم و بیش
نامی«همین که گفتم
جیمین«۲تا هم بادیگارد میبریم
نامی«نه
هایمین«همه مون خودمونو کیوت کردیم
نامی«نه
هایمین«لطفا
کوک«عهده دیگه اجازه بده وگرنه کتاباتو ميندازم سطل آشغالی
نامی«نه تو نمیکنی
کوک«چرا
نامی«نه
کوک«آره...بدو بدو رفتم اتاقش تا دو تا کتاب بردارم پنجره رو باز کردم و گرفتنشون پایین که نامجون اومد بالا
نامی«نندازیا
کوک«قول بده میزاری منم نندازم
نامی«باشه ولی بادیگارد میبرید
کوک«قبوله...کتابا رو پس دادم و رفتم پیش هایتهمین(هایمین+ته+جیمین)«موافقت شد میریم
هایمین«هوراااااا
ته«پارتی پارتی یههههه
کوک«اون برا منه
جیمین«حالا دعوا نکنید...ساعت ۱۰ونیم میریم
هایمین«الان ساعت چنده
ته«۷وربع
شوگا«حالا چیکارم داشتی
هایمین«هیچی کیک پخته بودیم اومدم صدات کنم بیای کیک بخوریم
شوگا«باشه برو منم میام
هایمین«رفتم پایین سرمیز
هوپی«چی گفت
هایمین«هیچی گفت برو منم میام
۳۰مین بعد
کوک«خب حالا چیکار کنیم
ته« ساعت چنده
جیمین«۱۰ چطور
ته«میگفتم شب بريم بار
نامی«نه نمیرین
کوک«چرااااااا
نامی«خطر ناکه
کوک«ما خودمون دفاع شخصی بلدیم من ،هایمین جیمین و تهیونگ کم و بیش
نامی«همین که گفتم
جیمین«۲تا هم بادیگارد میبریم
نامی«نه
هایمین«همه مون خودمونو کیوت کردیم
نامی«نه
هایمین«لطفا
کوک«عهده دیگه اجازه بده وگرنه کتاباتو ميندازم سطل آشغالی
نامی«نه تو نمیکنی
کوک«چرا
نامی«نه
کوک«آره...بدو بدو رفتم اتاقش تا دو تا کتاب بردارم پنجره رو باز کردم و گرفتنشون پایین که نامجون اومد بالا
نامی«نندازیا
کوک«قول بده میزاری منم نندازم
نامی«باشه ولی بادیگارد میبرید
کوک«قبوله...کتابا رو پس دادم و رفتم پیش هایتهمین(هایمین+ته+جیمین)«موافقت شد میریم
هایمین«هوراااااا
ته«پارتی پارتی یههههه
کوک«اون برا منه
جیمین«حالا دعوا نکنید...ساعت ۱۰ونیم میریم
هایمین«الان ساعت چنده
ته«۷وربع
۶۹.۳k
۰۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.