P8🧸💕
P8🧸💕
ساعت۱/بار
ا.ت«از استیج پایین اومدم تا دوباره استراحت کنم ...رفتم سمت سرویس بهداشتی که جیهیون جلومو گرفت
جیهون«سلام بیب
ا.ت«رئیس شما اینجا چیکار میکنید...اینجا فقط مافیا ها میان
جیهون«اولن اینکه رئیس نه ددی دومن خب منم مافیام که تونستم بیام
جیهون«بیبی گرل جواب درخواست ازدواج منو ندادی..بهر حال چه قبول کنی چه نکنی برا خودمی
ا.ت«منو چسبوند به دیوار میخواست به زور بوسم کنه که کوک وارد شد
کوک«ت ی عوضی چه غلطی میکنی
جیهون«ممکنه بار براتو باشه ولی این عروسک نه
کوک«رفتم و یه مشت مهمون صورتش کردم که ا.ت فوری اومد پشتم قایم شد«اینو زدم که بفهمی نباید به اموال من دست بزنی
جیهون«ههه که اموال تو ...حالا میبینیم....اون عروسک آخر برا منه
کوک«گمیشی یا نه
جیهون«میرم ولی حرفم یادت باشه
کوک«وقتی برگشتم سمت ا.ت...فوری بغلم کرد...از لرزش بدنش و خیس شدن لباسم متوجه شدم داره گریه میکنه...چونشو گرفتم و سرو شو آوردم بالا«گربه نکن باشه...نگران نباش پیداش نمیشه ....من مراقبت
ا.ت«از این حرفاش آرامش گرفتم...حیف نمیتونم عشقمو بهت ابراز کنم
کوک«ولی باید برام توصیح بدی اون تورو از کجا میشناخت و چرت بهش گفتی رئیس الان هم میریم عمارت
ا.ت«چشم
توی راه/ماشین
کوک«خب تعریف کن
ته«چیرو
جیمین«خنگول همونی که گفت جیهون میخواست....
ته«ادامه نده فهمیدم
ا.ت«خب جیهون توی اون جایی که من کار میکردم رئیس بود همون روزی هم و
که منو دزدیدن صبح بهم درخواست ازدواج داد بعد از اون به بعد هم خودتون می دونین
کوک«خب اون درخواست داد تو چی گفتی
ا.ت«هیچی
جیمین«نگران نباش دوباره پیداش نمیشه
ته«ما هوا تو داریم
ا.ت«ممنون
ساعت۱/بار
ا.ت«از استیج پایین اومدم تا دوباره استراحت کنم ...رفتم سمت سرویس بهداشتی که جیهیون جلومو گرفت
جیهون«سلام بیب
ا.ت«رئیس شما اینجا چیکار میکنید...اینجا فقط مافیا ها میان
جیهون«اولن اینکه رئیس نه ددی دومن خب منم مافیام که تونستم بیام
جیهون«بیبی گرل جواب درخواست ازدواج منو ندادی..بهر حال چه قبول کنی چه نکنی برا خودمی
ا.ت«منو چسبوند به دیوار میخواست به زور بوسم کنه که کوک وارد شد
کوک«ت ی عوضی چه غلطی میکنی
جیهون«ممکنه بار براتو باشه ولی این عروسک نه
کوک«رفتم و یه مشت مهمون صورتش کردم که ا.ت فوری اومد پشتم قایم شد«اینو زدم که بفهمی نباید به اموال من دست بزنی
جیهون«ههه که اموال تو ...حالا میبینیم....اون عروسک آخر برا منه
کوک«گمیشی یا نه
جیهون«میرم ولی حرفم یادت باشه
کوک«وقتی برگشتم سمت ا.ت...فوری بغلم کرد...از لرزش بدنش و خیس شدن لباسم متوجه شدم داره گریه میکنه...چونشو گرفتم و سرو شو آوردم بالا«گربه نکن باشه...نگران نباش پیداش نمیشه ....من مراقبت
ا.ت«از این حرفاش آرامش گرفتم...حیف نمیتونم عشقمو بهت ابراز کنم
کوک«ولی باید برام توصیح بدی اون تورو از کجا میشناخت و چرت بهش گفتی رئیس الان هم میریم عمارت
ا.ت«چشم
توی راه/ماشین
کوک«خب تعریف کن
ته«چیرو
جیمین«خنگول همونی که گفت جیهون میخواست....
ته«ادامه نده فهمیدم
ا.ت«خب جیهون توی اون جایی که من کار میکردم رئیس بود همون روزی هم و
که منو دزدیدن صبح بهم درخواست ازدواج داد بعد از اون به بعد هم خودتون می دونین
کوک«خب اون درخواست داد تو چی گفتی
ا.ت«هیچی
جیمین«نگران نباش دوباره پیداش نمیشه
ته«ما هوا تو داریم
ا.ت«ممنون
۳۹.۲k
۰۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.