part¹²
part¹²
teahkook
2هفته بعد
ویو راوی
توی این دوهفته کوک به چه بهونه هایی تهیونگ پیش خودش نگه داشت تا به چهره جذاب و صدای زیباش نگاه کنه گوش بده کوک قبول کرد که عاشق تهیونگ شده ولی تهیونگ آیا اون هم عاشق تهیونگ
ویو کوک
داشتم توی راهرو بیمارستان راه میرفتم زخمم بهتر شده بود که دیدم تهیونگ داره با دختر های پرستار میخنده چرا اون خنده اش رو برای من نکرده خنده مستطیلی که دلم براش ضعف میره چرا ناراحت شده برگشتن اتاقم دکتر ها هی میگفتن می تونم مرخص بشم بچه ها میگفتن مرخص شو ولی من نمی خواستم چون نمیدونم من دلم پیش یه پسره گیره پیش یه پسری که باهاش رابطه داشتم فکر نکنم دوسم داشته باشه باید به شوگا زنگ بزنم
مکالمه کوک ،،،شوگا
شوگا:به به آقا از ما یه یادی کرد
کوک: شوگا میتونی بیای بیمارستان
شوکا:چیشده اتفاقی افتاده
کوک:نه بیا منو.....مرخص کن
شوگا:واقعنی تو تا دیروز خودت رو میکشتی
که من نمیخوام مرخص شم چیشده حالا
کوک:کم حرف بزن اگه نمیای قطع کنم
شوکا:نه دارم میام صبر کن
ویو کوک
شاید این کار درستی باشه اگه جلو چشمم نباشه فراموشش کنم
شوگا آمد کارهای ترخیص رو انجام داد
لباسام رو پوشیدم
کوک:بریم
شوگا:اوکی
کوک:حرکت کن
راننده :چشم ارباب
نیم ساعت بعد
راننده:رسیدم ارباب
ویو کوک
بالاخره آمدم خونه ولی دلم یه جا دیگست
همه خدمتکار ها::خوش امدید ارباب
کوک:......
کوک:ناهار امادست((سرد))
اجوما:بله ارباب
بعد از خوردن ناهار رفتم سمت اتاقم مرتب بود لباسام و در آوردم رفتم حموم داشتم موهامو میشیم یه دفعه یه صحنه آمد جلو چشمم...... چرا تنهاش گذاشتی .......چرا از اونجا رفتی.....نباید تنهاش میزاشتی......
چشمام رو باز کردم نفس نفس میزدم
ادامه دارد
.......
teahkook
2هفته بعد
ویو راوی
توی این دوهفته کوک به چه بهونه هایی تهیونگ پیش خودش نگه داشت تا به چهره جذاب و صدای زیباش نگاه کنه گوش بده کوک قبول کرد که عاشق تهیونگ شده ولی تهیونگ آیا اون هم عاشق تهیونگ
ویو کوک
داشتم توی راهرو بیمارستان راه میرفتم زخمم بهتر شده بود که دیدم تهیونگ داره با دختر های پرستار میخنده چرا اون خنده اش رو برای من نکرده خنده مستطیلی که دلم براش ضعف میره چرا ناراحت شده برگشتن اتاقم دکتر ها هی میگفتن می تونم مرخص بشم بچه ها میگفتن مرخص شو ولی من نمی خواستم چون نمیدونم من دلم پیش یه پسره گیره پیش یه پسری که باهاش رابطه داشتم فکر نکنم دوسم داشته باشه باید به شوگا زنگ بزنم
مکالمه کوک ،،،شوگا
شوگا:به به آقا از ما یه یادی کرد
کوک: شوگا میتونی بیای بیمارستان
شوکا:چیشده اتفاقی افتاده
کوک:نه بیا منو.....مرخص کن
شوگا:واقعنی تو تا دیروز خودت رو میکشتی
که من نمیخوام مرخص شم چیشده حالا
کوک:کم حرف بزن اگه نمیای قطع کنم
شوکا:نه دارم میام صبر کن
ویو کوک
شاید این کار درستی باشه اگه جلو چشمم نباشه فراموشش کنم
شوگا آمد کارهای ترخیص رو انجام داد
لباسام رو پوشیدم
کوک:بریم
شوگا:اوکی
کوک:حرکت کن
راننده :چشم ارباب
نیم ساعت بعد
راننده:رسیدم ارباب
ویو کوک
بالاخره آمدم خونه ولی دلم یه جا دیگست
همه خدمتکار ها::خوش امدید ارباب
کوک:......
کوک:ناهار امادست((سرد))
اجوما:بله ارباب
بعد از خوردن ناهار رفتم سمت اتاقم مرتب بود لباسام و در آوردم رفتم حموم داشتم موهامو میشیم یه دفعه یه صحنه آمد جلو چشمم...... چرا تنهاش گذاشتی .......چرا از اونجا رفتی.....نباید تنهاش میزاشتی......
چشمام رو باز کردم نفس نفس میزدم
ادامه دارد
.......
۶.۷k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.